فراموشی رسالت و فساد سیستم
درحال حاضر که حدود 34 سال از پیروزی انقلاب اسلامی گذشته است و شاهد انواع و اقسام انتخاب ها و انتصاب ها از سوی مدیران بالایی و میانی و همچنین برخی از فسادها و ناکارآمدی ها بوده ایم،قصد داریم به این موضوع بپردازیم که چرا انقلاب اسلامی پس از گذشت سه دهه از انقلاب،با کمبود مدیران انقلابی با تفکر اسلام ناب مواجه است؟دلیل این قحطی با وجود قدرت بالای جهان بینی اسلامی-انقلابی و غنای منویات امام خمینی(ره) و امام خامنه ای(روحی له الفدا) چیست؟در ذیل اجمالا فقط به دو دلیل کلیدی و مهم آن میپردازیم:
1.با کمی تفکر و مراوده با مدیران،به این موضوع می رسیم که بسیاری از مسئولین ما نسبت به مسائل و مشکلات مردم و اسلام بی دغدغه اند.منشا این بی دغدغگی را شاید بتوان در عدم شناخت صحیح از انقلاب اسلامی پیدا کرد.در واقع وقتی نتوانیم مبانی و اهداف انقلاب را برای نسل جدید بازتولید و روشن کنیم،بالطبع نخواهیم توانست مدیر انقلابی با این منش و مسلک تربیت کنیم.اگرپس ازهرانقلابی،نخبگان و انقلابیون نسل اول،به روشنگری و تبیین اهداف و رویکرد آن انقلاب نپردازند و بیشتر درگیر مسائل اجرایی و یا صرفا سیاسی شوند،نسل جدید با مبانی انقلاب ناآشنا خواهد بود و نخواهد توانست بر آن منوال عمل کند.در بستر این انقلاب،نقش روحانیون که سردمداران این انقلاب می باشند،بارزتر و کلیدی تر است.انتظار از روحانیون این بود که پس از انقلاب و اتمام جنگ،به نقش اصلی خود،که تولید فکر و محتوا برای بقای انقلاب بود بیشتر بپردازند.شاید بتوان گفت روحانیت پس از انقلاب سه راه را برای خود برگزید:1.عده ای غرق در مسائل صرفا ذهنی و انتزاعی شدند و با فراموشی مشی امام(ره)عملا به جدایی دین از سیاست تن دادند2.عده ای به مکتب سکوت و توجیه بسیاری از مفاسد که ناشی از دنیا طلبی و یا تحجر بود روی آوردند3.عده قلیلی هم علی رغم محدودیت هایی که از اطراف بر آنان تحمیل می شد سعی در ایفای رسالت اصلی خویش نمودند.وقتی اکثر روحانیت نقش نظارتی و انتقادی و آمر به معروف و ناهی از منکر بودن خود را فراموش کرد و به مرور زمان با اسلام ناب محمدی بیگانه شد و به توجیه و سکوت بسیاری از انحراف های مسئولین تن داد،دیگر تربیت مدیران انقلابی با تفکر امام،در این استحاله و قحطی تفکر انقلابی،امری غیر ممکن است.
2.دلیل دیگراین امر را شاید بتوان،سیستم فاسد و فشل بروکراتیک و اداری حاکم،در بسیاری از ادارات و شرکت های ما دانست.در واقع در اینکه انقلاب ما یک انقلاب همه جانبه بود شکی نیست،اما نمی توان از پررنگی صبغه سیاسی این انقلاب نسبت به جنبه فرهنگی آن صرف نظر کرد. متاسفانه انقلاب ما یک انقلاب کاملا فرهنگی نبود.بسیاری از سازوکارهای فلج رژیم گذشته پس از انقلاب دست نخورده باقی ماند و هنوز هم به برخی از آنها عمل می شود.این سیستم چنان فاسد و معیوب است که حتی اگرشخصی انقلابی بخواهد در این سیستم کارکند،یا پس ازمدتی به انزوا رفته و دست از فعالیت در این مناصب و مقاطع می کشد و یا پس از مدتی خود به فساد دچار می شود.با این سیستم پیچیده که در هر جا نفوذ کند خود به خود تکنوکرات(فن سالار) تربیت میکند،چگونه می توان انتظار تربیت مدیر انقلابی با تفکرات ناب را داشت؟آیا می توان ازمدیریت ناقص و یک طرفه نهادینه شده در دوران آقای هاشمی و خاتمی که متاسفانه بیشتر به این فساد دامن زد و مشکل را عمیق تر کرد چشم پوشی کرد؟
اللهم ما بنا من نعمت فمنک...
پی نوشت1:صحبت آیت
الله دستغیب خطاب به موتلفه را که خواندم،سرم گیج رفت.دیگر نمی دانیم در این شهر به چه کسی اعتماد کنیم."موتلفه
اسلامی از منظر مبانی دینی و ارزش های اسلامی نقصانی ندارد"ببخشید آقای
دستغیب،با چه ملاکی،با چه معیاری موتلفه هیچ نقصی ندارد؟واقعا خدا به ما و شهرمان رحم
کند...
پی نوشت2:حمایات
و تعاریف آقای حائری از جناب قالیباف را کجای دلم بگذارم،از بصیرت برخی گاها به
وجد می آیم...