آرمان خواهی

يكشنبه, ۲۳ آذر ۱۳۹۳، ۰۱:۱۳ ق.ظ

یک قدم، به سومین حرم اهل بین نزدیک شدیم؛ به امید قدم های بعدی...

خدایا خوشحالم؛ خدایا شکرت، الحمدلله رب العالمین، امشب یکی از بهترین شب های زندگیم بود...


یادم می آید شب هایی که با برخی دانشجویان و دردمندان به محله های کارتن خواب نشین می رفتیم، از سرما می لرزیدیم و لرزش هم وطنانمان را می دیدیم و از خشم لب می گزیدیم؛ "آخر خدایا این ها هم انسان اند، جان دارند، نفس می کشند، حال گیریم که معتاد باشند، مریض هستند باید بمیرند؟ باید آنان را به دریاچه نمک بریزیم؟"


چه شب ها که دوستانمان- همان انحرافیون و ملعونان و منحوسان از دید برخی ها- به دیدار خیابان خواب ها می رفتند، حرف همیشه امان این بود که اگر برای این بی سرپناهان کاری نمی توانیم بکنیم حداقل پای حرف هایشان که می توانیم بنشینیم، اشک که داریم...به خاطر دارم که ما اکثر شب های بارانی در هم بودیم، ناراحت و نگران؛ " خدایا در این هوای بارانی،یعنی چه بلایی به سر این بی سرپناهان خواهد آمد؟ زنده خواهند ماند؟ با خود زمزمه می کردیم: اگر کسی شب بخوابد و به فکر اهتمام به امور مسلمین نباشد، مسلمان نیست..." چقدر آن روزهای برفی به ما سخت گذشت؛ خواب نداشتیم...


یکی از همین شب های بارانی بود که یکی از دوستانم تماس گرفت و گفت:" فلانی، داره بارون میاد، هوا خیلی سرده، آقایون کارتن خواب اگر بتونن تحمل کنن خانم هاش دیگه نمی تونن، بیا یه کاری کنیم..."؛ من هم بعد از آنکه بغض ناشی از حضور کارتن خواب زن در جامعه اسلامی را قورت دادم گفتم: "بریم پیششون، حداقل تعدای لباس گرم ببریم..." آن شب خودمان را به تعدادی از آنان رساندیم؛ صحنه های دلخراشی را مشاهده کردیم، زنی کارتن خواب، با سن کم، از سرما زیر پلی خود را جای داده بود و فقط می لرزید، و البته از حضور ما می ترسید...آن شب با اشک خلوت کردم...آن شب هم گذشت...


زمانیکه مشکلات کارتن خوابی و عوامل آن و راه های رسیدگی به آنان را در شیراز پیگیری می کردیم، راه سخت و پر پیچ و خمی را مقابل خود می دیدیم؛ حدود 7 ارگان باید پای کار ساماندهی به این معضل اجتماعی می آمدند، عده ای با این عنوان که اینان معتادند به وظیفه خود عمل نمی کردند، عده ای دیگر می گفتند ساماندهی به اینان وظیفه ما نیست، ما فقط به قانون پایبندیم؛ عده ای دیگر می گفتند بودجه نداریم، باید از تهران بودجه بیاید و ... و واقعیت هم این هست که هماهنگی چندین ارگان جهت ساماندهی به وضعیت خیابان خواب ها(ترک اعتیاد و احداث گرمخانه و تامین شغل)، اگر همراه با اراده و عزم راسخی نباشد به جایی نخواهد رسید.


نمی خواهم زیادی بنویسم و سرتان را به درد آورم؛ شاید از همان ابتدا که کار را شروع کردیم فکرش را نمی کردیم بالاخره زحمات دوستان و خون دل خوردن هاشان جواب بدهد، شاید به این فکر نمی کردیم که روزی برسد در شیراز در فصل سرما به سنگ سیاه و دروازه کازرون و...(پاتوق کارتن خواب ها)  بروی و کارتن خوابی نبینی و یا خیلی معدود ببینی...اما...


امروز مفتخرم که به همه کسانی که برای رسیدگی به وضعیت کارتن خوابی در شیراز زحمت کشیدند تبریک بگویم. الحمدلله هم اکنون 7 مرکز خصوصی و 1 مرکز دولتی برای رسیدگی به وضعیت بی سرپناهان راه اندازی شده اند. با خوشحالی باید عرض کنم که چندین نفر از کارتن خواب ها وضعیتشان بهبود یافته و به آغوش خانواده بازگشته اند؛ چندین نفرشان شاغل شده اند...امروز دیگر در محلات معروف شیراز که وقتی از کنار آن می گذشتیم، اجتماع کارتن خواب ها توجه همگان را به خود جلب می کرد، دیگر تک و توک شاهد پدیده خیابان خوابی هستیم؛ البته تا رسیدن به آن وضعیتی که همه اینان وضعشان بهبود پیدا کرده و وارد چرخه تولید برای جامعه شوند راه داریم.


حال می خواهم بدانم؛ چه کسانی بودند که می گفتند دانشجو توان تاثیرگذاری در اجتماع ندارد؟ چه کسانی ادعا داشتند که کار دانشجویی فقط بازی چند روزه ای است که به پایان می رسد، دانشجو فردی است که فقط تحت تاثیر جو تصمیم میگیرد و عمل می کند؟ چه کسانی بودند که فکر می کردند که دانشجو حتما باید پیاده نظام یکی از احزاب شود؟ یا به چپ متمایل شود و یا به راست؟ چه کسانی می گفتند تاریخ مصرف جنبش دانشجویی به پایان رسیده است؟ بیایند پاسخگو باشند. خوشحالیم که توانستیم به این کلام رهبری جامه عمل بپوشانیم که: "دانشجو می تواند گره گشایی کند...". خوشحالیم که توانستیم پرچم عدالت خواهی را در جامعه بر افراشته کنیم، به همگان نشان دهیم که دانشجو اگر بخواهد واقعا می تواند تصمیم سازی کند.


ممکن است چند سال دیگر دوباره این پدیده شوم بازگردد، دوباره عده ای در جامعه کارتن خواب شوند اما این برای ما مهم نیست؛ مهم این است در آن زمان که وظیفه مسلمانیمان ایجاب می کرد با تمام توانمان ورود کردیم، مال و جان و لسانمان را در این راه به کار گرفتیم؛ حداقل در این مورد آن دنیا شرمنده اماممان نمی شویم. مهم این است که اثبات کردیم می توان دانشجو بود و از ابزار دانشجویی برای مرهم گزاردن بر زخم های محرومین و مستضعفین استفاده کرد، می توان دانشجو بود اما بیرون از دانشگاه کارهای بزرگی کرد. مهم این است که خط قرمزی بر این گزاره کشیدیم:" برای تاثیر گذاشتن در جامعه یا باید راستی بود و یا چپی، یا باید اصولگرا باشی و یا اصلاح طلب" اما ما اثبات کردیم که باید " مردمی" بود، باید " عدالتخواه " بود. منظورم هم از عدالتخواه بودن، حضور در یک گروه و دسته خاص نیست، چه آنکه عدالتخواهی هیچگاه محصور در گروه و جناح خاصی نبوده و نیست، هر کسی پر درد تر، هر کسی به گفتمان امام روح الله نزدیک تر باشد، هر کسی که با کف جامعه ارتباط داشته باشد و دغدغه پایین نشینان جامعه اش را داشته باشد یک عدالتخواه است؛ مهم نیست که کجا باشد، مهم این است که چگونه باشد؛ مهم این است که چگونه زندگی می کند، سبک زندگی اش به چه منوالی است...


در آخر هم باید عرض کنم که ما اصولا عادت به آن نداریم که یک موفقیت اجتماعی را به نفع خود و به نام خود مصادره کنیم(چرا که اصلا خودی وجود ندارد). مهم این است که امروز دیگر وقتی شب سرت را بر بالشت می گذاری دغدغه آنرا نداری که الان دختری برای یک شب کمتر در سرما بودن مجبور به تن فروشی شود؛ مهم این است. اما ذکر این نکته لازم است که در این مدت خیلیها بودند که کمک کردند که کار به اینجا رسید؛ تشکل های مختلف دانشجویی(مخصوصا بسیج دانشجویی)، تعدادی از اعضای محترم شورای شهر، برخی از مسئولین، شهرداری و .... همه و همه کمک کردند و زحمت کشیدند که این معضل اجتماعی بحمدلله مقداری مرتفع شد؛ امیدواریم با اراده مسئولین دلسوز و پیگیری دانشجویان، بقیه مراحل هم به خوبی طی شود...ان شاالله


یا بقیة الله؛ خودتان گفتید مومنان با خوشحالی شما خوشحال شوند و با ناراحتی شما ناراحت؛ من امشب شهادت می دهم که از صمیم قلب خوشحالم، چرا که اطمینان دارم شما هم از رفع این معضل اجتماعی خوشحالید...


اللهم ما بنا من نعمت فمنک...



نوشته شده توسط هادی مسعودی
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

خدایا خوشحالم؛ خدایا شکرت، الحمدلله رب العالمین، امشب یکی از بهترین شب های زندگیم بود...


یادم می آید شب هایی که با برخی دانشجویان و دردمندان به محله های کارتن خواب نشین می رفتیم، از سرما می لرزیدیم و لرزش هم وطنانمان را می دیدیم و از خشم لب می گزیدیم؛ "آخر خدایا این ها هم انسان اند، جان دارند، نفس می کشند، حال گیریم که معتاد باشند، مریض هستند باید بمیرند؟ باید آنان را به دریاچه نمک بریزیم؟"


چه شب ها که دوستانمان- همان انحرافیون و ملعونان و منحوسان از دید برخی ها- به دیدار خیابان خواب ها می رفتند، حرف همیشه امان این بود که اگر برای این بی سرپناهان کاری نمی توانیم بکنیم حداقل پای حرف هایشان که می توانیم بنشینیم، اشک که داریم...به خاطر دارم که ما اکثر شب های بارانی در هم بودیم، ناراحت و نگران؛ " خدایا در این هوای بارانی،یعنی چه بلایی به سر این بی سرپناهان خواهد آمد؟ زنده خواهند ماند؟ با خود زمزمه می کردیم: اگر کسی شب بخوابد و به فکر اهتمام به امور مسلمین نباشد، مسلمان نیست..." چقدر آن روزهای برفی به ما سخت گذشت؛ خواب نداشتیم...


یکی از همین شب های بارانی بود که یکی از دوستانم تماس گرفت و گفت:" فلانی، داره بارون میاد، هوا خیلی سرده، آقایون کارتن خواب اگر بتونن تحمل کنن خانم هاش دیگه نمی تونن، بیا یه کاری کنیم..."؛ من هم بعد از آنکه بغض ناشی از حضور کارتن خواب زن در جامعه اسلامی را قورت دادم گفتم: "بریم پیششون، حداقل تعدای لباس گرم ببریم..." آن شب خودمان را به تعدادی از آنان رساندیم؛ صحنه های دلخراشی را مشاهده کردیم، زنی کارتن خواب، با سن کم، از سرما زیر پلی خود را جای داده بود و فقط می لرزید، و البته از حضور ما می ترسید...آن شب با اشک خلوت کردم...آن شب هم گذشت...


زمانیکه مشکلات کارتن خوابی و عوامل آن و راه های رسیدگی به آنان را در شیراز پیگیری می کردیم، راه سخت و پر پیچ و خمی را مقابل خود می دیدیم؛ حدود 7 ارگان باید پای کار ساماندهی به این معضل اجتماعی می آمدند، عده ای با این عنوان که اینان معتادند به وظیفه خود عمل نمی کردند، عده ای دیگر می گفتند ساماندهی به اینان وظیفه ما نیست، ما فقط به قانون پایبندیم؛ عده ای دیگر می گفتند بودجه نداریم، باید از تهران بودجه بیاید و ... و واقعیت هم این هست که هماهنگی چندین ارگان جهت ساماندهی به وضعیت خیابان خواب ها(ترک اعتیاد و احداث گرمخانه و تامین شغل)، اگر همراه با اراده و عزم راسخی نباشد به جایی نخواهد رسید.


نمی خواهم زیادی بنویسم و سرتان را به درد آورم؛ شاید از همان ابتدا که کار را شروع کردیم فکرش را نمی کردیم بالاخره زحمات دوستان و خون دل خوردن هاشان جواب بدهد، شاید به این فکر نمی کردیم که روزی برسد در شیراز در فصل سرما به سنگ سیاه و دروازه کازرون و...(پاتوق کارتن خواب ها)  بروی و کارتن خوابی نبینی و یا خیلی معدود ببینی...اما...


امروز مفتخرم که به همه کسانی که برای رسیدگی به وضعیت کارتن خوابی در شیراز زحمت کشیدند تبریک بگویم. الحمدلله هم اکنون 7 مرکز خصوصی و 1 مرکز دولتی برای رسیدگی به وضعیت بی سرپناهان راه اندازی شده اند. با خوشحالی باید عرض کنم که چندین نفر از کارتن خواب ها وضعیتشان بهبود یافته و به آغوش خانواده بازگشته اند؛ چندین نفرشان شاغل شده اند...امروز دیگر در محلات معروف شیراز که وقتی از کنار آن می گذشتیم، اجتماع کارتن خواب ها توجه همگان را به خود جلب می کرد، دیگر تک و توک شاهد پدیده خیابان خوابی هستیم؛ البته تا رسیدن به آن وضعیتی که همه اینان وضعشان بهبود پیدا کرده و وارد چرخه تولید برای جامعه شوند راه داریم.


حال می خواهم بدانم؛ چه کسانی بودند که می گفتند دانشجو توان تاثیرگذاری در اجتماع ندارد؟ چه کسانی ادعا داشتند که کار دانشجویی فقط بازی چند روزه ای است که به پایان می رسد، دانشجو فردی است که فقط تحت تاثیر جو تصمیم میگیرد و عمل می کند؟ چه کسانی بودند که فکر می کردند که دانشجو حتما باید پیاده نظام یکی از احزاب شود؟ یا به چپ متمایل شود و یا به راست؟ چه کسانی می گفتند تاریخ مصرف جنبش دانشجویی به پایان رسیده است؟ بیایند پاسخگو باشند. خوشحالیم که توانستیم به این کلام رهبری جامه عمل بپوشانیم که: "دانشجو می تواند گره گشایی کند...". خوشحالیم که توانستیم پرچم عدالت خواهی را در جامعه بر افراشته کنیم، به همگان نشان دهیم که دانشجو اگر بخواهد واقعا می تواند تصمیم سازی کند.


ممکن است چند سال دیگر دوباره این پدیده شوم بازگردد، دوباره عده ای در جامعه کارتن خواب شوند اما این برای ما مهم نیست؛ مهم این است در آن زمان که وظیفه مسلمانیمان ایجاب می کرد با تمام توانمان ورود کردیم، مال و جان و لسانمان را در این راه به کار گرفتیم؛ حداقل در این مورد آن دنیا شرمنده اماممان نمی شویم. مهم این است که اثبات کردیم می توان دانشجو بود و از ابزار دانشجویی برای مرهم گزاردن بر زخم های محرومین و مستضعفین استفاده کرد، می توان دانشجو بود اما بیرون از دانشگاه کارهای بزرگی کرد. مهم این است که خط قرمزی بر این گزاره کشیدیم:" برای تاثیر گذاشتن در جامعه یا باید راستی بود و یا چپی، یا باید اصولگرا باشی و یا اصلاح طلب" اما ما اثبات کردیم که باید " مردمی" بود، باید " عدالتخواه " بود. منظورم هم از عدالتخواه بودن، حضور در یک گروه و دسته خاص نیست، چه آنکه عدالتخواهی هیچگاه محصور در گروه و جناح خاصی نبوده و نیست، هر کسی پر درد تر، هر کسی به گفتمان امام روح الله نزدیک تر باشد، هر کسی که با کف جامعه ارتباط داشته باشد و دغدغه پایین نشینان جامعه اش را داشته باشد یک عدالتخواه است؛ مهم نیست که کجا باشد، مهم این است که چگونه باشد؛ مهم این است که چگونه زندگی می کند، سبک زندگی اش به چه منوالی است...


در آخر هم باید عرض کنم که ما اصولا عادت به آن نداریم که یک موفقیت اجتماعی را به نفع خود و به نام خود مصادره کنیم(چرا که اصلا خودی وجود ندارد). مهم این است که امروز دیگر وقتی شب سرت را بر بالشت می گذاری دغدغه آنرا نداری که الان دختری برای یک شب کمتر در سرما بودن مجبور به تن فروشی شود؛ مهم این است. اما ذکر این نکته لازم است که در این مدت خیلیها بودند که کمک کردند که کار به اینجا رسید؛ تشکل های مختلف دانشجویی(مخصوصا بسیج دانشجویی)، تعدادی از اعضای محترم شورای شهر، برخی از مسئولین، شهرداری و .... همه و همه کمک کردند و زحمت کشیدند که این معضل اجتماعی بحمدلله مقداری مرتفع شد؛ امیدواریم با اراده مسئولین دلسوز و پیگیری دانشجویان، بقیه مراحل هم به خوبی طی شود...ان شاالله


یا بقیة الله؛ خودتان گفتید مومنان با خوشحالی شما خوشحال شوند و با ناراحتی شما ناراحت؛ من امشب شهادت می دهم که از صمیم قلب خوشحالم، چرا که اطمینان دارم شما هم از رفع این معضل اجتماعی خوشحالید...


اللهم ما بنا من نعمت فمنک...

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۳/۰۹/۲۳
هادی مسعودی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی