حضرت آیت الله ایمانی؛ امام جمعه محترم شیراز

سلام علیکم؛

عید فرخنده نیمه شعبان را بر شما تبریک می گویم، اما بعد:

چند روزیست کشاورزان این این استان، خصوصاً گندم کاران روستاهای اطراف خرامه و مرودشت در وضع نا مساعدی به سر می برند؛ امروز حدود 5000 کشاورز دارای عائله به دلیل عدم رهاسازی آب توسط مسئولین استانی، در مضیقه قرار گرفته و توان برداشت کافی از محصولات خود را ندارند. دلیل مسئولین فعلی استانی برای عدم رهاسازی آبِ سد های درودزن و ملاصدرا، نبود آب کافی جهت شرب و استفاده صنعتی مردم مرودشت و قسمتی از شیراز می باشد.

استاندار محترم بر این باور است که روال مسئولین سابق استان پیرامون رویکرد شیراز اشتباه بوده و شیراز باید خلاف روند سابق – که به سمت قطب کشاورزی شدن پیش رفته – باید به سمت صنعتی شدن حرکت کند. استانداری معتقد است که بدلیل نبود آب کافی اصولاً کشاورزی باید وانهاده شده و استان به سمت صنعتی شدن حرکت کند.

حضرت آیت الله

اولین سوال بنده از شما این است که بالاخره برای شیراز باید چه اتفاقی بیفتد؟ قطب کشاورزی شود یا صنعتی؟ حضرتعالی که چندین سال است در این استان در منصب مدیریت قرار گرفته اید باید بتوانید به این سوال پاسخ شفاف و دقیقی بدهید؛ این ابهام و مشخص نبودن آینده شیراز تا به حال موجب ضربات شدیدی بر منافع مردم و بالخصوص محرومین شده است که آخرین شاهد مدعای این حقیر، همین قضیه گندم کاران کربال خرامه و بحران کم آبی پیرامون آنان است. البته بدیهی است این سخن که چون ما در استان مشکل کم آبی داریم پس باید کشاورزی را بالکل و از اساس رها کنیم، سخنی بی پایه و خلاف سیاست های اقتصاد مقاومتی می باشد.

آقای ایمانی

اکنون چندین روز از ایجاد این معضل می گذرد؛ کشاورزان جورکش و زحمت کشیده تا به حال دو بار مقابل دو سازمان دولتی تجمع کرده اند؛ یکبار مقابل جهاد کشاورزی و بار دیگر مقابل استانداری.

موضوعی که تعجب حقیر را برانگیخته این است که چگونه می شود مسئولین استانی ما تا این اندازه خونسرد و بی تفاوت با این مسئله مواجه شده اند؟ جناب قادری که بر این عقیده ه اند محصولات روستائیان بیمه هستند و در نهایت بیمه خسارت آنان را پرداخت می کند، به همین راحتی و خوشمزگی!!!

بنده به عنوان یک شهروند انگشت به دهان مانده ام که چگونه می شود پیرامون شرکت یک آقازاده در یک مجلس بهایی، تمامی مسئولین ما از صدر تا ذیل اظهارنظر کرده و ورود می کنند اما پیرامون اینچنین موضوع اساسی و مهمی – که با سرنوشت 30 هزار نفر گره خورده است – مسئولین و خواص و اعضای شورای شهر و علمای ما تره ای خرد نکرده و دریغ از یک موضع گیری ساده!

سوال ما این است که بر فرض آنکه امسال به کشاورزان آب ندادید و موجب نابودی این کالای استراتژیک شدید، سال بعد چه می کنید؟ تکلیف این کشاورزان که جد اندر جد به شغل شریف کشاورزی و گندم کاری پرداخته اند، چه می شود؟ باید برای امرار معاش خود چه کنند؟

حاج آقا ایمانی بزرگوار

ما راجع به معضل ایجاد شده برای حداقل 30 هزار نفر صحبت می کنیم؛ کسانی که شاهد نابودی محصولات و حاصل ماه ها تلاش خود هستند؛ آیا فکر نمی کنید این موضوع می تواند در کنار آسیب های اجتماعی، موجب آسیب های امنیتی نیز شود؟ آیا این دور از ذهن است زمانیکه کشاورزان تنها منبع درآمد خود را نابود شده ببینند، به شهرها مهاجرت کرده و پدیده حاشیه نشینی را دامن زده و تقویت کنند؟ چه کسی پاسخگوی تبعات اجتماعی و اخلاقی مهاجرت های بی رویه شهری است؟ حضرتعالی؟ جناب استاندار؟ جناب شهردار؟ کدام یک؟ حتی اگر بخواهید با عقل معاش اندیش و مادی به موضوع نظر کنید، باید به فکر راه حلی اساسی برای آن باشید نه پاک کردن صورت مسئله و پیگیری طرح «نکاشت»!!

امروز را به خاطر بسپارید جناب ایمانی؛ اکنون بدلیل بی تدبیری و بی عرضگی مسئولین استانی صدها تن از محصولات کشاورزی و سرمایه های این استان نابود شد، هزاران نفر بیکار شدند؛ فراموش نکنید که تمام این اتفاقات در سال «اقتصاد مقاومتی، اقدام و عمل» به وقوع پیوست، در سال اقتصاد مقاومتی با لوکوموتیوهای تولید این مرز و بوم اینگونه برخورد شد...

امسال عید نیمه شعبان بر بسیاری از افراد تبدیل به عزا شد؛ عزای بیکاری و بی خانمانی و سرگردانی و فقر و فساد و فحشا...

 حاج آقای عزیز

چه گسی پاسخگوی حفر بی رویه چاه های غیر مجاز در این استان و خصوصا در اطراف سد درودزن است؟ دقیقا مقصر کدام ارگان یا ارگان ها هستند؟ آیا جهاد کشارزی نمیدانسته که ما حدود 10 سال است که در خشکسالی به سر می بریم؟ تازه شصتش خبردار شده؟

بنده فکر می کنم مسئولیت نهایی حل این معضل با حضرتعالیست؛ این شما هستید که می توانید تمامی مسئولین مربوطه – اعم از سازمان آب منطقه ای، جهاد کشاورزی، استانداری، کشاورزان و ...  را دور هم جمع کرده و در نهایت برای حل این معضل با تأکید بر حل مشکل این محرومان و زحمتکشان جامعه چاره ای بیندیشید.

سوالی که برای نگارنده پیش آمده این است که چرا با وجود گذشت حداقل دو هفته از این ماجرا، جنابعالی تا به حال یک موضع هم در این باره نگرفته اید؟ حتی بعد از اینکه از اصل ماجرا با خبر شدید – طی صحبتی که داشتیم – باز هم اتفاق خاصی از جانب شما نیفتاد و کاری انجام نشد؟ منتظر چه اتفاقی هستید حضرت آیت الله؟ باید حتما یک فاجعه رخ دهد، یک نفر از این کشاورزان خودسوزی کند تا وارد عمل شوید؟ چرا سکوت کرده اید؟ مگر خداوند از علما پیمان نگرفت که مقابل گرسنگی گرسنگان وسیری شکم بارگان سکوت نکنند؟

موظفم به شما متذکر شوم – همانگونه که قبلاً عرض کرده ام – اگر نتوانید رابطه مستقیم و مشخصی با مردم کف جامعه داشته باشید، نخواهید توانست به مشکلات و درد های مردم رسیدگی کرده و امورات استان را سامان دهید؛ به شما پیشنهاد می کنم کمی حلقه بسته اطرافیان خود را باز کرده و بیشتر از سابق، با محرومان و مستضعفان جامعه ارتباط گرفته و از فضای گلخانه ای فعلی دور شوید. در پایان با احترام و از جایگاه یک دلسوز نکته ای را محضرتان تقدیم می کنم: اگر در مسائل اجتماعی و موضوعاتی که درد مردم با آن گره خورده است، مانند گندم کاران، کارتن خواب ها، کارخانه قند فسا، کارخانه های تعطیل شده و ... ورود کرده و در راستای حل معضل آنان قدم بردارید، دیگر در انتخابات ها احتیاجی به آن نیست که کل شهر را از بنر خود پر کرده و به خرج های میلیونی و گسترده در راستای رأی آوری خویش متمسک شوید.

 امیدوارم در راستای خدمت به مستضعفان جامعه، پایدار باشید.

پیروزیِ محرومان، وعده قطعیِ قرآن

هادی مسعودی، سردبیر ماهنامه صدای مردم، دبیر اسبق مجمع دانشجویان عدالتخواه شیراز و عضو سابق شورای مرکزی جنبش عدالتخواه دانشجویی

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ خرداد ۹۵ ، ۱۹:۴۸
هادی مسعودی

هر شیعه ای باید عدالتخواه باشد، اما هر کسی که اهل داد و فریاد و جنجال صرف باشد لزوما عدالتخواه نیست. عدالتخواه به کسی می گویند که حائز ویژگی هایی باشد، نه هر کسی که شعاری بدهد یا خوب حرف بزند...

1)یک عدالتخواه فاصله علم و عملش آنقدر زیاد نیست که کار بیات شده و فرصت از بین برود؛ او زمانیکه برای انقلاب خطری احساس می کند، آنرا بررسی کرده و پس از درک اهمیت آن، بدون معطلی وارد عملیات شده و دیگر وقت را تلف نمی کند. یک جنبشی همیشه در حال حرکت و «جنبش» است، فکر و عملش توأمان بوده و تجافی گونه می اندیشد و به مسائل نظر می کند. برادرم محمد جواد جلالفرد هم همینگونه بود؛ کسانی که او را می شناسند می دانند شخصیت جواد شدیداً عملگرا بود؛ در عین حال برای اتفاقات و موضوعاتی که قصد عملیات داشتیم، همیشه بدنبال «چرایی» بود. او کسی نبود که صرفاً اهل نظریه پردازی بوده و در خانه بنشیند و پا روی پا بندازد و پیرامون مسائل مختلف نظر بدهد. تمام مباحث فکریش را معطوف به عمل و ناظر به کار طراحی می کرد. او هم در دانشگاه درسش خوب بود، هم در حوزه مورد مطالعه خود – زمین و مسکن –  صاحب نظر بود، هم در تجمعات لیدر بود، هم سایت به روز می کرد، هم پلاکارد دست می گرفت، هم مناظره می کرد، هم اهل سخنرانی بود، هم اهل کار تربیتی با دوستان ترم پایینی بود، هم پیگیر جذب بودجه برای تشکیلات بود، هم به فکر سازماندهی فیزیکی دفتر جنبش بود هم ...

 2) عدالتخواهی با مسئولیت پذیری و دغدغه مندی رابطه ای مستقیم دارد. هر چه در قبال انقلاب بیشتر احساس مسئولیت می کنی، غلظت عدالتخواهیت رو به فزونی می گذارد. هر چه بیشتر آرمان ها را سنجیده و وضعیت موجود و مطلوب را با هم مقایسه می کنی، درد بیشتری تو را فرا می گیرد، بالتبع این دردمندی، مصلحت سنجی تو را کاهش داده، «راستِ» درونت را سرکوب نموده و در عرف تو را «رادیکال» می نماید...با همین معنا محمد جواد جلالفرد یک رادیکالِ به تمام معنا بود، صرفاً از یک رادیکال بر می آید که مقابل مجلس رو در رویِ وزیر راه و شهرسازی – که نسبت به مطالبات مردم به توجه بود و همین بی توجهی محمد جواد را خشمگین کرده بود – ایستاده و فریاد بزند و بدون دیده شدن اندکی ترس در چشمانش خواسته های مردم را از آن مسئول مطالبه نماید. فقط از یک رادیکال بر می آید که در شب طوفانی از درد کارتن خواب ها سر به خیابان گذاشته و حداقل برای التیام درد درونیش شب را در کنار معتادان سپری کند...

3) زمانی که به واقع قلبت برای انقلاب بتپد، دیگر به دنبال اعمال صرفا تزئیناتی و تشریفاتی نیستی، بدنبال به نتیجه رسیدن و ادای تکلیفی. این یعنی یک عدالتخواه صرفاً به پرتاب شعار اکتفا نمی کند، او با لحاظ تکلیف گرایی، به دنبال اثرگذاری و به نتیجه رسیدن هم می باشد. به یاد دارم روزی در دفتر جنبش عدالتخواه محمد جواد همین نکته را با استنناد به یکی از سخنان رهبری عنوان کرد؛ او می گفت ما می خواهیم در معادلات انقلاب اسلامی واقعا اثرگذار بوده و بدنبال نتیجه هم هستیم. همین اعتقاد او باعث میشد که در کارها شدیداً پیگیر باشد، آنقدر پیگیری می کرد که طرف مقابل خسته شده و مجبور شود به وظیفه اش عمل کند؛ مقاومت برابر پیگیری های محمد جواد کار به غایت سختی بود. فراموش نمی کنم برای ارتباط با یکی از تشکل های دانشگاه تهران جهت معرفی کمیته مطالبه حق مسکن و تعامل جهت عملیات مشترک، چگونه پیگیری می کرد؛ در یک روز شاید بیش از 4 بار سراغ مسئول آن تشکل را گرفت، وقتی به او دسترسی پیدا نکرد سراغ افراد دیگر تشکل رفت، سراغ دفترشان رفت، آنقدر پیگیری کرد که به واقع حیرت همه ما را برانگیخت...

4) به هیچ عنوان اهل اغراق و بزرگ نمایی برای احدی، حتی برای نزدیک ترین دوستانم نیستم. اما با قاطعیت می توانم بگویم که جرأت و شجاعت محمد جواد مثال زدنی بود. شاهد مثال ما مردم متقاضی مسکن مهر که مقابل مجلس تجمع کردند می باشد. مردم از شجاعت جواد تعجب می کردند، گاهی بین هم می گفتند این جوان که اینگونه بدون ترس مقابل نهادهای امنیتی ایستاده و حرف هایش را مطرح می کند، تراکتش را پخش می کند، عکسش را می گیرد و ... احتمالاً جزء خودشان بوده و بین ماها نفوذ کرده است! شجاعت محمد جواد – که از ایمان او نشئت گرفته بود- مردم را دچار شبهه کرده بود...

همین غیرت و شجاعت او باعث شد که مقابل وزارت نفت توسط نیروهای امنیتی به باد کتک گرفته شده و بازداشت شود؛ به جرم مطالبه حق مردم و دغدغه مندی برای جامعه او کتک خورد و بازداشت شد و توهین شنید و ...

باید بگویم که اینگونه رادیکال شدن، اینگونه شجاعت، اینگونه مسئولیت پذیری، اینگونه دردمندی، اینگونه غیرتمندی آرزوی من است...

جواد تو با شهدا و صالحین و پیامبران محشور شدی، فکری به حال ما هم کن...


پ ن: این یادداشت را در روزهای ابتدایی عروج برادرم نوشتم...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۲:۵۸
هادی مسعودی

امروز انواع و اقسام تحلیل ها پیرامون دلایل رویگردانی مردم از جریان اصولگرایی را می خوانیم و می شنویم؛ اما واقعیت آن است که اکثر دلایل در سطح مسائل سیاسی باقی مانده و از عمق کافی بی بهره است. به عنوان مثال تمام تأسف خوردن ها و سر تکان دادن ها بدلیل عدم وحدت است، همین. وحدتی که خود تبدیل به هدف شده، وحدتی که کور و مبهم است، هیچگاه کارایی خاصی برای انقلاب نداشته جز آنکه اصلح را منزوی و خانه نشین کرده و انقلاب را به مثابه سهمیه هایی بین احزاب مختلف پخش نموده است.

نگاه های کاریکاتوری

 اصولاً امت حزب اله به دلیل عدم ارتباط درست و عینی با مردم کف جامعه، زمانی متوجه اضمحلال ارکان و مبانی انقلاب اسلامی می شود که حتما در راس هرم تغییراتی ایجاد شود. به عبارتی امت حزب الله ما زمانی احساس تکلیف می کند که در حوزه مسائل سیاسی جامعه تغییراتی رخ بدهد و جابجایی هایی انجام شود؛ اما اگر مهم ترین رکن انقلاب – یعنی مردم – به فراموشی سپرده شده و نادیده انگاشته شوند، بدلیل عدم کارایی اجتماعی جریان حزب الله، عموما در شعاع دید آنان قرار نگرفته و متوجه معضلات اصیل و اساسی انقلاب نمی شوند. اینگونه می شود که می بینیم ناراحتی و سرخوردگی جریان حزب الله ما بدلیل عدم رأی آوری آیت الله مصباح بسیار بیشتر از خودسوزی و یا بی خانمانی یکی از افراد جامعه است.

چه کسانی پای صندوق ها نیامدند؟

 درد شناسی اساسی باید انجام شود. در شیراز 50 درصد پای صندوق های رأی آمده اند. چه کسانی پای صندوق ها نیامدند؟ محرومین و مستضعفین از انقلاب رو گرفتند یا مرفهین و زاویه داران با انقلاب؟ با توجه به پیام خاتمی و رأی دادن کروبی و بهزدا نبوی و ... بنده فکر می کنم 50 درصدی که پای صندوق های آرا نیامدند مردم محروم و مستضعفی بودند که بدلیل برخی ناکارآمدی ها از انقلاب ناامید شده و امیدی به تغییر وضعیت فعلی نداشته اند.

- پا به هر روستایی که می گذاشتیم مردم یکصدا می گفتند این همه سال رای دادیم کارمان به کجا رسید؟ هنوز در اولیات زندگی مانده ایم...

ابراز اعتراض از طرق مختلف

 در تأمین بدیهیات زندگی مردم مانده ایم، بعد از اینکه به ما رأی نمی دهند ناراحتیم؛ جالب آنجاست که درس عبرت هم نمی گیریم؛حتماً باید عده ای به خیابان ها بریزند و به دهانمان بزنند و فحشمان بدهند تا بفهمیم خراب کرده ایم؟

جمعیت میلیونی سال 88 که به خیابان آمده بودند، به راستی همگی در دفاع از میرحسین موسوی قیام کرده بودند؟ و یا فقط نسبت به وضعیت موجود اعتراض داشتند خواستند اعتراضشان را این بار بدین شکل به گوش حاکمیت برسانند. بعد از 88 باز هم عبرت نگرفتیم و شروع کردیم به کلیشه سازی و بعضا تسویه حساب های سیاسی و از موشکافی علل و دلایل اتفاقات سال 88 غافل ماندیم. سال 92 هم باز همین اتفاق افتاد؛ مردم در کمال ناباوری به دولتی رای دادند که نه شعاری داشت و نه جذابیتی، تنها و تنها با وعده حل مشکلات مردم از طریق ارتباط با غرب و آمریکا خود را در دل مردم جا کرد؛ سال 92 باز هم عبرت نگرفتیم و شروع به شماتت دوستانمان بدلیل حمایت از دکتر جلیلی و تفرقه افکنی کردیم و باز هم از بررسی دلایل این رویگردانی بازماندیم. امسال هم همین اتفاق افتاد؛ مردم سالهاست در حال ارسال پیام ها و سیگنال هایی به ما هستند، اگر گیرنده های خوبی نباشیم و خودمان را به کوچه علی چپ بزنیم؛ مردم با هیچ احدی شوخی نداشته و عهد نبسته اند؛ همانگونه که خداوند با هیچ انقلابی عقد اخوت نبسته است؛ اینکه فکر کنیم انقلاب ما مورد عنایت ویژه و تضمین شده و ابدی است، اشتباه بزرگی است که صرفا تغافل هر روزه ما را شامل می شود.

نه به وضع موجود

 اصولگرایان به ناکارآمدی 12 ساله خود باختند؛ رأی مردم بیشتر از «آری» حاوی نوعی «نه» در ذات خود بود؛ مردم بلند و یکصدا به وضعیت موجود جامعه و مدیریت جریان به اصطلاح اصولگرا – که تمامیت خواهی ازمهم ترین مشخصه های آن است – «نه» گفتند.

نوعی نقض غرض

یکی از مهم ترین دستاوردهای انقلاب اسلامی از نگاه رهبرانش، همیشه احیای حس خودباوری در مردم و هویت بخشی به افراد جامعه است. قبل از انقلاب مردم بسیاری تحت استضعاف بودند؛ به عبارتی 99 درصد مردم، عوام بی اختیار بودند و در جهت دهی و مدیریت جامعه هیچگونه نقشی نداشتند. امام روح الله قیام کرد با این هدف و با این شعار که مردم، شما خودتان وارثان و ولی نعمتان این انقلاب هستید، شما باید خودتان با دستان خود سرنوشت خویش و جامعه را رقم بزنید نه دیگران، نه سرمایه سالاران، نه اصحاب زرو زور و نه آمریکا.

یکی از مهم ترین دلایل تأکید رهبری بر مسأله «انتخابات» هم به نظر همین موضوع میرسد. یعنی انتخابات از آن جهت که عرصه بروز و ظهور اراده مردمی برای تعیین سرنوشت آینده خود است بسیار مهم، اساسی و مورد تأکید است. اما سوال جدی اینجاست که آیا به واقع در انتخابات ایران و با این ساز و کاری که امروز در جامعه پابرجاست، آیا مردم – همان 99 درصد – در حال تصمیم گیری برای تعیین سرنوشت خود هستند و یا باز هم همان 1 درصدی های قبل از انقلاب، این بار بعد از انقلاب در چهره هایی دیگر – شاید با ریش و تسبیح – در صورتی دیگر اما با همان سیرت حلول کرده و به خوبی به وظایف خود عمل می کنند؟ آیا نحوی نقض غرض به چشم نمی خورد؟ پای صندوق ها می رویم که خودمان سرنوشتمان را تعیین کنیم ولی باز می بینیم عده ای خاص از بالا با روش هایی خاص افرادی را بر ما تحمیل می کنند.

تجسم استکبار وطنی

حقیر بر این باورم که امروز لیست بندی های چپ و راست، با ساز و کارهای موجود امروزی، دقیقا مهمل و تجسم تحمیل تصمیمات عده ای معدود بر گرده مردم است؛ این عده معدود که از هر روشی برای به کرسی نشاندن نظرات و لیست ها و بخشنامه های خود بهره می برند، نماد به استضعاف کشاندن مردم هستند و عوام را از صحنه و متن مدیریت جامعه به حاشیه می کشانند. این افراد از آن جهت که برای معرفی افراد مورد نظر خود به مردم، هیچگونه تقیدی به شاخص ها و معیارهای اصیل انقلاب اسلامی ندارند و به همین دلیل برای توجیه اذهان به شدت دچار ضعف و خلأ هستند، بهترین راه برای تحمیل نظرات خود را «تحمیقِ» جریان حزب الله و مصادره به مطلوب نمودن نظرات رهبری می دانند.

شگردشان چیست؟

بهترین شگردشان که بارها و بارها از آن بهره برده اند و بر سر جریان حزب الله کلاه های گشاد گشاد گذاشته اند، ایجاد اضطراری خودساخته از طریق دو قطبی های موهوم و خیالی است. در این انتخابات همین کار را تکرار کردند؛ افرادی که اصولاً معلوم نیست نسبت اینان با مبانی و آرمان های انقلاب چیست، چقدر انقلابی هستند، چه مقدار به آرمان های اصیل انقلاب ملتزمند و اساساً چه اندازه دغدغه انقلاب اسلامی را دارند دور هم جمع شده و برای جریان حزب الله با بستن لیست تعیین تکلیف کردند(از لیست های متعددی که طی سه چهار روز بیرون آمد و برخی اختلافات در دل جریان به اصطلاح اصولگرایی میگذرم)؛ این بار در کنار جملات غلط اندر غلط آیت الله مصباح پیرامون رأی دادن به صالح مقبول با وجود اصلح نامقبول، استفاده ابزاری از سخنان رهبری هم مزید بر علت شد و برای اقناع جریان حزب الله به کمک سران به اصطلاح اصولگرا آمد.

سوء استفاده ازکلام رهبری

سخنان رهبری راجع به رأی دادن به لیست ها واضح بود و هست؛  ایشان فرمودند: «... البته شناخت کاملِ یکایک نامزدها، واقعاً دشوار است اما می‌توان با دقت در سوابق و مواضعِ کسانی که فهرست‌ها و لیست‌های انتخاباتی را ارائه می‌کنند، درباره‌ لیست‌ها تصمیم گرفت؛ اگر پیشنهاد دهندگانِ لیست‌ها، مؤمن و انقلابی هستند و خط امام را واقعاً قبول دارند می‌توان به لیست آنها درباره‌ی مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان اعتماد کرد اما اگر به انقلاب و دین و استقلال، چندان اهمیتی نمی‌دهند و دلشان دنبال حرف‌های آمریکا و دیگر بیگانگان است، قابل اعتماد نیستند...» 19/10/94

چند سوال در این رابطه به وجود می آید؛ اولاً آنکه ایشان در کجای سخنانشان فرموده اند فقط و فقط به لیست ها رأی بدهید؟ ثانیاً  آنکه اصولاً مگر مردم افراد معرف لیست ها را چقدر می شناسند؟ اصلاً مگر کسانیکه در بستن لیست ها تأثیرگزار هستند و صاحب نظرند، به جامعه معرفی می شوند؟ مثلا در شیراز آیا ما تمام 22 نفریکه در جلسات جمع بندی ائتلاف بودند را می شناسیم؟ یا فقط باید حدس بزنیم و یا به اخبار پشت پرده بعضاً اکتفا کنیم؟ وقتی ما معرف ها را نمیشناسیم چگونه باید بسنجیم که اینان مومن و انقلابی هستند و خط امام را قبول دارند؟ از کجا باید بفهمیم؟ ثالثاً آنکه لیستی رأی دادن برای شهری مانند تهران که واقعا تعداد کاندیدا انقدر زیاد است که عملاً شناخت وزن دارانشان غیر ممکن به نظر میرسد، کمی تا قسمتی منطقی به نظر می رسد، اما برای شیراز هم آیا همین شرایط برقرار است؟ آیا نباید متناسب با شرایط بومی و منطقه ای تصمیم گرفت و عمل کرد؟ جریان حزب الله تا کی می خواهد بازیچه جریانات و احزاب سیاسی که بویی از انقلاب اسلامی نبرده اند و صرفاً بدنبال حفظ وضع موجود و بودن خودشان و نبود دیگران هستند، باشند؟

سوء استفاده از صحبت های رهبری تا کی و چه مقدار؟

اکتفا به نام و اسم دیگر بس نیست؟

اگر به داد مردم نرسیم، باید خودمان را برای شرکت در مجلس ختم انقلاب آماده کنیم. اگر نمی توانیم از نابودی انقلاب جلوگیری کنیم، حداقل نگذاریم بی سر و صدا انقلاب را از بین ببرند و شعارهای اساسیش را به نابودی بکشانند...

 رجعتی باید کرد...

اللهم ما بنا من نعمت فمنک...

 

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۹۴ ، ۰۱:۱۱
هادی مسعودی

بزرگان شهر، امت حزب الله، روحانیون و علمای شیراز

سلام علیکم

لازم می دانم پیرامون اتفاقات رخ داده در این چند روز نکاتی را خدمتتان عرض نمایم:

سال های سال است که برخی مدعیان دینداری در شیراز زمان انتخابات ها با ساخت دو قطبی های ساختگی و تقلبی موجبات ذبح و انزوای اصلح را فراهم آورده اند. کسانی که اگر به کارنامه آنان نظر بیفکنیم جز انفعال و تخریب دیگران و زدن برچسب بر منتقدین کار دیگری انجام نداده اند، جالب اینجاست که وانگهی زمان انتخابات ها در طرفة العینی تبدیل به کعبه آمال امت حزب الله شده و کشور را تا چندین سال از مسئولین کارآمد و متعهد محروم می کنند.

هر چند سال یکبار زمان انتخابات ها دعوای طرفداران صالح مقبول و اصلح نامقبول بالا گرفته و چه انرژی ها که از امت حزب الله نمی گیرد. «می دانم فلانی به درد نمی خورد، می دانم کاری برای کشور نمی کند، اما می دانی بالاخره اگر اینان رأی نیاورند، اصلاح طلبان رأی می آورند و ما به هیچ عنوان نباید بگذاریم اینان بر سرنوشت کشور مسلط بشوند...»

جمله بالا فقط قسمت کوچکی از استدلال مدعیان صالح مقبول است. کار به همین سادگی است؛ ابتدا لولویی به نام اصلاح طلبان می سازیم، سپس با این پیش فرض که نظام یک ساختار فیزیکی ساده است و حفظ نظام هم از اوجب واجبات؛ مسئولیت در جمهوری اسلامی را با اکتفای به شعار و ظاهر به هر کسی که دلمان خواست – خواه بشناسیم خواه نشناسیم – دو دستی تقدیم کرده و بعد، از اینکه توانسته ایم چنین خدمت بزرگی به نظام کرده و کشور را از شر اجانب و ناهالان محفوظ نگه داریم، مشعوف شده و در پوست خود نمی گنجیم.

دقت کردید؟ اینگونه می شود که به راحتی و با خونسردی تمام تمامیت خواهی را تئوریزه کرده و با انحاء مختلف به گوش امت حزب الله فرو می کنند.

بزرگواران؛

این درد را باید با خود به کجا ببرم زمانیکه می بینم در روز روشن فرد شایسته و اصلح منزوی شده و به حاشیه رفته؛ اما امت حزب الله هنوز در فکر رأی نیاوردن آنان و صرفا رأی آوردن اینان است!

دوقطبی دروغین و خودساخته حضرات این بار دو قطبی موهومی مجلس ششم – مجلس نهم است. «از ترس شکل گیری مجلس ششم به لیست ها رأی بدهید، بالاخره مجلس نهم خودی هستند و اصولگرا، اما خدا نیاورد گر اصلاح طلبان رأی بیاورند...»

جناب حداد فرمودند: «صدای پای مجلس ششم به گوش میرسد»؛ خدمتشان عرض کنم که بوی تعفن برخاسته از عملکرد مجلس نهم در قبال برجام و مردود شدن بسیاری از خواص به اصطلاح اصولگرا، جهان را فراگرفته، پیشنهاد می کنم بیشتر از گوششان قوه بویایی خود را به کار بیندازند.

کجای مجلس ششم از مجلس نهم بهتر بوده است؟ در کدام قسمت برتری داشته؟ باید اعتراف کنم که مجلس نهم در ضربه به استقلال کشور از طریق تصویب لایحه مرتبط با برجام در 20 دقیقه و چنگ بر صورت جمهوریت نظام با تصویب کلیات طرح استانی شدن انتخابات و ... به واقع برتری خود را نسبت به مجلس ششم به اثبات رسانده است. بر این برتری ها، برتری مزین بودن به شعارهای دینی و مذهبی را هم بر این فهرست بیفزایید؛ مجلس نهمِ مدعیِ اصولگرایی چنین ضربات کاری و عمیقی را بر پیکره انقلاب اسلامی و شعارهای متعالی آن وارد کرد، از آنان که ادعایی ندارند انتظاری هم نیست.

عزیزان؛

با این روند که به پیش می رویم به این دلیل که در هر انتخاباتی اصولاً ما در شرایط حساس کنونی به سر می بریم و معمولاً یک «لولو» برای دادن آدرس غلط به امت حزب الله وجود دارد، به صورت کاملا نرم و ظریف، با شایسته سالاری برای همیشه باید خداحافظی کنیم و تن به اجبار دهیم.

آنچه که این حقیر از قیام حضرت زهرا(س) فراگرفته این بوده که ایشان علیه غصب جایگاه قیام کردند و به شهادت رسیدند؛ ایشان قربانیِ ذبح شایستگان و تسلط مصلحت اندیشان بر مدیریت جامعه هستند.

سوال من این است؛ وقتی شما می دانید فرد دیگری اصلح است چگونه حاضرید با دلایل کاملا واهی به نبود او راضی گشته و به فردی کمتر از شأن آن جایگاه تن در دهید؟ آیا نام این کار غصب جایگاه نیست؟ مگر نمیبینید که افراد بی عرضه و بی دغدغه سالهاست با همین دلایل واهی بر مال و جان مردم مسلطند و صدها بار است ناکارآمدی خود را به اثبات رسانده اند؟ از ان وضع خسته نشدید؟ آیا نام این سکوت ها محافظه کاری نیست؟ آیا احساس نمی کنید به وضع موجود راضی گشته و از فلسفه ظهور حضرت حجت دور گشته اید؟

برایم دغدغه است که چگونه می شود فردی بداند کدام پرچم، پرچم حق است، ببیند که کدام فرد اصلح است، اما باز هم از حق دفاع نکرده و پشت سر اصلح قرار نگیرد! حقیر با نهایت احترام این سنخ رفتار را گونه ای از «کفر» می دانم؛ کفر یعنی پوشاندن حقیقت؛ حضرات در روز روشن حق را می پوشانند و چه بسا علیه آن اقدام می کنند اما در نهایت خود را دیندار و اصولگرا دانسته و برای سرنوشت ملت هم تصمیم گیری می کنند.

نکته بعد آنکه؛ دوستان اگر بتوانند اثبات کنند که کاندیدای اصولگرایی کارآمدتر و مقیدتر به آرمان های انقلاب به نسبت اصلاح طلبان هستند، می توان به برخی دلایل آنان فکر کرد؛ اما مشکل اینجاست که دعوای زرگری، دروغین و ساختگی اصولگرایی – اصلاح طلبی سالهاست رنگ باخته و موهومی بودنش برای مردم مبرهن شده است. بعید می دانم کسی بتواند این کار را انجام دهد چرا که اساساً ساز و کار انتخاب افراد برای بستن لیست اصولگرایان، به غایت فشل و به دور از شایسته سالاری و در نظر گرفتن معیارهاست. از همچنان لیست هایی که از شرکت های سهامی خارج می گردد، نمی شود انتظار نمایندگانی متعهد و انقلابی داشت.

گزاره آخر آنکه: این روزها را به یاد داشته باشید، همه ما باید در قبال انتخاب هایمان جواب پس بدهیم؛ یادمان باشد که به صالح اکتفا کرده واصلح را رها کردیم، یادمان باشد که با محافظه کاری انقلاب اسلامی را چند قدم به سمت قتلگاه نزدیک کردیم، فراموش نکنیم که در قبال ذبح حق و حقیقت مهر سکوت بر لب زدیم، بپذیریم که از گذشته درس نگرفتیم؛ از قضایای برجام درس نگرفتیم که بسیاری از خواص لیاقت لیدری امت حزب الله را ندارند و جریان انقلابی باید راهش را از این افراد جدا کند؛ عبرت بگیریم که حداد عادل این شایستگی را ندارد، علیرضا پناهیان این شایستگی را ندارد، آیت الله مصباح شایستگی لیدری سیاسی امت حزب الله را ندارد و ...

این روزها در تاریخ ثبت خواهند شد...به خودمان بیاییم...


هادی مسعودی - یک عدالتخواه بدون مرز

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۴ ، ۰۱:۴۴
هادی مسعودی

)اصولاً یکی از مهم ترین آفت های مجلس فعلی درنگاه های حزبی و سیاسی آنان نهفته است.  شاید بزرگ ترین مشکل مجلس نهم دوری از مردم و عدم درک درست مشکلات و اولویت های انقلاب است.

بازی کردن در زمین چپ و راست امروز آتشی است که دامنگیر تصمیم گیران و تصمیم سازان کشور ما شده است.

نگاه های قبیله ای، مزین بودن به نام اصولگرایی بدون محتوای لازم، عدم کارآمدی برای مصائب انقلاب، لابی گری، لاتعهدی، بیدردی، اشرافیت و ... مهم ترین ویژگی های مجلس نهم بوده است.

همدستی دو قبیله سیاسی به اصطلاح اصولگرا و اصلاح طلب را میتوان به طور اکمل در تصویب قانون ضد جمهوریت استانی شدن اتتخابات دید. طرحی که اصولگرا و اصلاح طلب در اتحادی شوم علیه منافع مردم، مستضعفان و ولی نعمتان انقلاب شوریدند و اگر اعتراض دانشجویان، برخی نخبگان و دلسوزان و تدبیر شورای نگهبان نبود، معلوم نبود این طرح چه بلایی بر سر جمهوریت نظام و منافع مردم می آورد.

2) یکی دیگر از معضلات مجلس فعلی، قیم مآبی و مدیریت مصوبات مجلس توسط هیئت رییسه مجلس می باشد. این کانالیزه نمودن و تحمیل نظرات قلیلی بر نظرات سایر نمایندگان را میتوان در تصویب 20 دقیقه ای مصوبه مجلس پیرامون برجام دید؛ طرح کلی و مبهمی که به تقلب و با سوءاستفاده از عنوان رهبری توسط تیم دکتر لاریجانی بر گرده مردم و نمایندگان تحمیل شد.

3) عملکرد ضعیف و غیرقابل دفاع نمایندگان مجلس پیرامون طرح مسکن مهر را میتوان نشانه دوری نمایندگان از مردم عنوان کرد. البته دفاع جانانه دکتر لاریجانی از معاون سابق خود در صدا و سیما(دکتر آخوندی) و عملکرد فشل مجلس در رأی به طرح استیضاح دکتر آخوندی را حتماً باید در کارنامه درخشان!! این دوره مجلس لحاظ کرد.

4) هر دوره که به انتخابات نزدیک می شویم، شاهد فعالیت و احساس تکلیف احزاب صرفاً سیاسی(بخوانید جناحی) هستیم؛ احزابی که معلوم نیست غدغه های مردم، چند درصد دغدغه های آنان را تشکیل می دهد . اساساً بر کارآمدی احزاب سیاسی در ایفای نقش جدی در راستای منافع مردم بی اعتقادیم و بر این باوریم که احزاب در ایران کارکرد خود یعنی تریبون مردم در حاکمیت بودن را از دست داده اند و به مثابه باشگاه های قدرت در زمان انتخابات ها عمل میکنند؛ پس اصولاً با حزبی شدن و لیستی شدن انتخابات ها مخالفیم و این عمل را خلاف جمهوریت و به ضرر منافع آحاد مردم میدانیم.

احزاب نقش بسیار جدی و اساسی در وابسته نمودن نمایندگان به کانون های قدرت و ثروت داخلی - به تعبیری استکبار درونی- دارند و نظام را برای تشکیل طبقه جدیدی از خواص خاندان سالار بی تفاوت بی خاصیت آماده میکنند.

در نهایت یک مجلس خوب را نه در قبیله اصولگرایان و نه در قبیله اصلاح طلبان تعریف کرده بلکه یک مجلس خوب را مجلسی شجاع، با تشخیص بالا از درد امروز انقلاب، مدافع حقوق محرومین و مستضعفین، مشرف بر وظایف خود در مجلس و دور از اشرافیت(در تمام وجوه) میدانیم.

بر این اساس مجلسی که در دوقطبی غیر اصیل اصولگرایی - اصلاح طلبی تعریف شود را قبول نداشته و کارآمد نمیدانیم. دو قطبی اصیل در انقلاب اسلامی،همان دو قطبی مستضعفین - مستکبرین است که باید تمام معادلات در این زمین تعریف شود تا برای انقلاب نتایج مساعد و مفیدی را رقم بزند.

البته که احترام و جایگاه برخی نمایندگان فعلی مجلس که برای منافع مردم تا جایی که توانستند کوشیدند و از شماتت و سرزنش دیگران نهراسیدند محفوظ است و ما دستبوس آنان هستیم البته که معترفیم تعداد آنان بسیار اندک است.

در نهایت) برآیند عملکرد مجلس نهم را زیر حد نصاب قبولی دانسته و امیدواریم مجلس بعدی این ساختار ناکارآمد را به هم ریخته و تغییر اساسی در مجلس نهم خصوصا ترکیب هییئت رئیسه آن ایجاد شود.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۹۴ ، ۱۹:۱۶
هادی مسعودی

سخنی است که گاها زیاد به گوش میرسد و دستاویز  افراد زیادی جهت توجیه و ماستمالی قرار می گیرد؛ «باید مراقب جایگاه برخی افراد باشیم، باید شأن آنان را حفظ کنیم، هر چند مدیریت آنان دچار مشکلاتی باشد اما ما نباید این معضلات را مطرح کنیم، باید جایگاه را حفظ کنیم، اگر انتقاداتی وجود دارد خصوصی، در گوشی، به دور از مردم مطرح کنید، مبادا شأن فرد را تضعیف کنید و ...»

مشکل دقیقاً همین جاست؛ آیا انتقاد از افراد که دارای جایگاه های متشرعی در بین عوام هستند، موجب نزول شأن و تضعیف جایگاه آنان می شود؟ یا دقیقاً بر عکس؟

اتفاقاً شما اگر بخواهید از جایگاه فرد(به طور مثال امام جمعه) حراست کنید، باید با بایسته های آن جایگاه، عملکرد فرد را مورد نقد قرار داده تا مردم بتوانند بین ناکارآمدی فرد و تقدس جایگاه تفاوت قائل شوند.

به طور مثال شما باید با این استدلال که ساده زیستی، دوری از اشرافیت، نزدیکی به مردم و ... (که همگی ویژگی های جایگاه امامت جمعه است) اشرافیت زدگی و بالاشهر نشینی فرد را مورد نقد قرار دهی؛ آنهم نه در جمع خصوصی، پشت پرده؛ رو به مردم و با صدای بلند و رسا؛ این کار با زیر سوال بردن وضعیت موجود آنهم به صورت کاملاً وقع بینانه، مردم را با وضعیت مطلوب آشنا کرده و امکان تفکیک «شخص» از «جایگاه» را فراهم می کند.

یادمان باشد که برای حل مشکلات، ابتدا باید آنان را پذیرفت سپس در فضایی منطقی برای حل آنان چاره اندیشید.

اگر نتوانیم بین تقدس فرد و جایگاه تفاوت قائل شویم، باید منتظر این باشیم که مردم اشتباهات افراد را نه به پای «نظام»، که به پای «اسلام» بنویسند؛ همان موضوعی که بیشترین دغدغه و نگرانی امام روح الله را شامل می شود: «... اگر خدای نخواسته در شهرستان ها، در جاهایی که علما و روحانیون هستند یک اختلاف نظری باشد که منتهی به اختلاف ظاهر بشود، مکتب ما خدشه دار می شود و این مسئولیت بزرگی است متوجه به روحانیون. اگر دادگاه های ما بر خلاف موازین اسلامی، بر خلاف عدالت رفتار کنند مکتب ما خدشه دار می شود. اگر پاسدارهای ما که پاسدار جمهوری اسلامی هستند، پاسدار انقلاب اسلامی هستند کاری بکنند که بر خلاف موازین پاسداری باشد، مکتب ما خدشه دار می شود و این مسئولیت بزرگی است. ما اگر در رژیم سابق شکست می خوردیم و کشته می شدیم لکن مکتب ما محفوظ بود غم نداشتیم، نگرانی نداشتیم.

ما اگر در رژیم سابق بعضی کارهای خلاف فرض کنید می کردیم به مکتبمان مربوط نبود، امروز اگر کار خلاف بکنیم مکتب شکست می خورد. مصیبت آن است که مکتب شکست بخورد، سیدالشهدا (ع) شهید شد با همه اصحاب و عشیره لکن مکتب جلو رفت، شهادت او مکتب را جلو برد. ما هم اگر در آن رژیم شهید می شدیم و شما هم اگر شهید می شدید، مکتب جلو می رفت لکن با اعمال ما، با کردار ما، با گفتار ما، با قلم های ما، با قدم های ما اگر امروز کارهای خلاف واقع بشود، مکتب متزلزل می شود. مصیبت بزرگ این است که مکتب از دست برود، مکتبی که انبیا برای آن کشته شده اند، مکتبی که اولیا برای آن کشته شده اند...» صحیفه نور جلد 8 صفحه 43

وقتی در برابر چشمان مردم، مسئولین را مورد نقد و چالش قرار می دهیم، از طرف برخی دوستان دائم جمله ای را می شنویم: « آنقدر مردم را به مسئولین نظام و بالتبع به نظام بدبین نکنید، چرا مسئولین را مقابل مردم به نقد می کشید؟»

پاسخ حقیر این است که اگر شما نظام را دقیقاً همان مسئولینش می دانید، بله بنده تمام هم و تلاشم در راستای بدبین کردم مردم به نظام است؛ اما آنچه که حقیر از گفتمان امام و رهبری فراگرفتم این بوده که نظام یک سیستم فیزیکی مشتمل بر افراد نیست که در نتیجه با این استدلال که حفظ نظام از اوجب واجبات است؛ بگوییم پس حفظ مسئولین از نقد و ایجاد مصونیت برای آنان هم ازاوجب واجبات است.

زمانیکه شما با آرمانهای انقلاب اسلامی، جمهوری اسلامی را به چالش می کشید، این اجازه را به مردم میدهید که بتوانند بین ناکارآمدی افراد و جایگاه آنان تمایز قائل شوند.

هنر ما باید این باشد که در مسائل به وقوع پیوسته در جمهوری اسلامی، خود را از لایه «جمهوری اسلامی» خارج کرده و در لایه ای متفاوت که همان لایه «انقلاب اسلامی» است، مسائل را مورد نقد و مداقه و بررسی قرار دهیم... 

از نظر نگارنده نظام یعنی یک راه، یک مسیر و یک سری شعارها و آرمانها؛ به میزانی که این آرمانها در نظام به انزوا رفته و بستر لازم برای اجرایی شدنشان فراهم نشود، نظام در حال تضعیف است؛ با همین استدلال بر این باورم که حفظ نظام اسلامی، با تأکید بر پسوند اسلامی بودنش آنهم از نوع اسلام ناب، از اوجب واجبات است؛ نه اینکه حفظ نظام در هر حالتی و به هر صورتی، حتی در صورت ذبح عدالت و تئوریزه شدن فساد و اتراف و اسراف مسئولینش و ...  از اوجب واجبات باشد.

رهبری می فرمایند: « مشروعیت من و شما وابسته به مبارزه با فساد، تبعیض و نیز عدالت‌خواهی است. این، پایه مشروعیت ماست. الان درباره مشروعیت حرفهای زیادی زده میشود، بنده هم از این حرفها بلدم؛ اما حقیقت قضیه این است که اگر ما دنبال عدالت نباشیم، حقیقتاً من که این‌جا نشسته‌ام، وجودم نامشروع خواهد بود؛ یعنی هرچه اختیار دارم و هرچه تصرّف کنم، تصرّف نامشروع خواهد بود؛ دیگران هم همین‌طور. ما برای عدالت و رفع تبعیض آمده‌ایم. ما آمده‌ایم جامعه را از مواهب الهی خودش – که مهمترین مواهب الهی در عدالت وجود دارد – و همچنین مواهب اخلاقی و معنوی برخوردار کنیم...» 5 شهریور 82

نکته آخر اینکه بهتر است کمی و فقط کمی برای شعارهایی که میدهیم قدمی اجرایی هم برداریم؛ 37 سال است که شعار می دهیم مردم وارثان و صاحبان این انقلابند اما در عمل نقش آنان را به انتخابات ها و راهپیمایی ها تقلیل داده و از این موضوع هم ظاهراً ناراحت نیستیم.

مردم، واقعاً عاملان این انقلاب هستند و لاجرم انقلاب برای بقای خویش، نیازمند مشارکت مردم در تمام عرصه هاست.

مشارکت مردم در مدیریت جامعه و مداخله آنان جز از طریق «آگاهی بخشیدن» امکانپذیر نیست؛ اگر به واقع می خواهیم مردم را به جایگاه اصیل خود برسانیم، باید با آنان رو راست بوده و با صداقت با طرح مشکلات نظام با آنان، دستمان را برای کمک و یاری به سمتشان دراز کنیم.

گزاره آخر آنکه؛ اگر از ما بپرسند مهم ترین تفاوت انقلاب اسلامی ایران با دیگر انقلاب های دنیا در کجاست؛ جواب ما جز این نیست: «انقلاب درونی مردم و سپس سرازیر نمودن این انقلاب درونی به اجتماع...»

پ.ن1: در مورد برخی کاندیداهای خبرگان در شیراز حرف بسیار است؛ انشاالله به شرط حیات در آینده نکاتی را عنوان خواهم کرد.

پ.ن2: برخی انتقادات حقیر نسبت به آیت الله ایمانی را از لینک زیر می توانید بخوانید...

حضرت آیت الله قبول دارید؟

اللهم ما بنا من نعمت فمنک...

 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۴ ، ۰۱:۳۴
هادی مسعودی


انتخابات مجلس نزدیک است؛ احتمالاً به زودی برخی برای رأی آوری گزینه خود، شروع به لولو سازی از طیف مقابل کرده و قضیه همیشگی اصلح نامقبول و صالح مقبول را پیش بکشند. برای پیشگیری از شوکه شدن و غافلگیری جریان حزب الله، شاید لازم باشد نکاتی را ذیل این سوال مصداقی مطرح کنم؛ اگر در یک انتخابات، مخیر شوم به رأی دادن بین آقای روحانی و دکتر قالیباف، به کدامیک رأی خواهم داد؟


پاسخ واضح است؛ دکتر حسن روحانی. دلیل اینجاست که ما اعتقاد داریم که شاغول و معیار سنجش عملکرد مدیران در یک حکومت اسلامی، «عدالت» است. یعنی برآیند نهایی عملکرد افراد را نظاره کرده و بر اساس دوری و نزدیک از این شاخص قضاوت می کنیم. عدالت هم یک مفهوم باز مبهم کور نیست؛ اینکه رویکرد یک مدیر در جهت تحقق عدالت اجتماعی و کم کردن نابرابری های اجتماعی چگونه است و اساساً چگونه باید باشد، امر پیچیده و غامضی نیست.


بنده بر این باورم که جهت گیری کلی مدیریت جناب قالیباف با دکتر روحانی فرق چندانی نخواهد داشت؛ این نتیجه گیری حاصل یک حدس و گمان رویایی و آسمانی نیست؛ الان چندین سال است که آقای قالیباف در سمت حاکم کلانشهری مانند تهران در حال فعالیت هستند؛ عملکرد ایشان مشخص و روند مدیریتی حضرتشان در چند سال اخیر قابل دسترسی، مشاهده و موشکافی است.


پس در برون داد عینی بر اساس معیاری که عرض کردم، تفاوت قابل ملاحضه ای بین این دو عزیز نمی بینم. اما نتیجه کار متفاوت است؛ اگر آقای قالیباف رأی بیاورند احتمالا همین روند دکتر روحانی را طی کنند با یک تفاوت؛ همگان ایشان را به عنوان یک مدیر جهادی شناخته و نام سردار قالیباف به نام اسطوره فرماندهان جنگ، در محافل مذهبی در حال گردش است. نتیجه این می شود که دیگر دهان منتقدین به دولت دکتر قالیباف، توسط همان حزب اللهی های سابق و فرماندهان و همرزمان سردار، به هم دوخته می شود. در نتیجه حزب الله در برابر حزب الله می ایستد.


مشکل هم فقط شخص دکتر قالیباف نیست؛ این نوعی نگاه است که متأسفانه طیف عظیمی از مدیران جامعه ما را در بر می گیرد؛ طیفی که ذیل عنوان واحدی به نام «تکنوکرات»، همدست و همداستان شدند تا با تمسک به هر ابزاری، «عدالت» را از اولویت انداخته و «توسعه در درون و تنش زدایی در برون» را جایگزین آن کنند.


شاهد این مدعا تلاش ها و تقلاهای دکتر علی لاریجانی برای تصویب لایحه مرتبط با برجام در مجلس می باشد. لابی و دست و پا زدن برای قالب کردن ننگ نامه برجام، توسط دبیر فراکسیون «رهروان ولایت» صورت پذیرفت، نه به وسیله برخی دولتی ها. حال برشمارید تلاش های همین طیف برای تصویب قانون ضد جمهوریت «استانی شدن انتخابات» و دیگر اعمال این حضرات. تکنوکرانت ها اصولاً اینگونه اند؛ مردم در نگاه آنان محلی از اعراب ندارد، عدالت در هیچ کجای دغدغه های آنان یافت نمی شود، چون به توسعه و جذب سرمایه گذار معتقدند، پس مسئله ای به نام «استقلال» و نگاه های درونزا در معادلات فکری آنان جایی ندارد و بالاخره بدلیل زاویه دیدی که با مبانی انقلاب دارند، همیشه مردم را متهم کرده و خستگی و ضعف خویش را به پای مردم می گذارند. نکته جالب ماجرا اینجاست که که افراد معتقد به این نگاه، احتمالاً از نظر ظاهری(ریش و تسبیح و یقه آخوندی و ...) با هم متفاوت باشند اما مهم برآیند نهایی عملکرد آنان است. اساساً این تیپ افراد و این نوع نگاه، که حدوداً در بدنه مدیران ما فراگیر شده اند، تجسم عینی این گزاره هستند: «شورش اشرافیت علیه جمهوریت»


پس پاسخ حقیر پیرامون این سوال که اگر مخیر شوید به انتخاب بین لاریجانی و روحانی نیز معلوم و واضح است.


نکته دوم آنکه شعار امروز دولت یازدهم، اعتدال است؛ روحانی گرچه سعی بسیاری دارد که با استنادهای با جا و بیجا به رهبری، اشتباه دوم خردادی ها را تکرار نکند و در ملأ عام خود را با رهبری درگیر نکرده تا به کارهایش به دور از شانتاژ و تبلیغات حزب اللهی های سطحی و قشری برسد؛ اما بالاخره نوع چینش کابینه حقوقدان ما گویای جهت گیری مدیریتی ایشان است. به معنای ساده تر، مشت روحانی برای ما باز است و بسیاری از کارهای امروزی او، ریشه در وعده های دیروزیش داشته و انتظاری بیشتر هم از او و همکارانش داشتن، به نظر انتظاری گزاف و بی مورد است، روحانی همین است؛ روحانی همین کسی است که به راحتی اقتصاد مقاومتی را به سخره گرفته و میگوید: همان اقتصاد ریاضتی بود مقاومتی بود هر چه که بود(البته این بر میگردد به آن زمانی که تازه کار بود  هنوز برخی قیدها را بلد نبود، الان دیگر حرفه ای شده است)


اما قالیباف اینگونه نیست؛ احتمالاً شعار قالیباف ولایتمداری بی چون و چراست؛ فردی ظاهر الصلاح با سابقه ای روشن در انقلاب اسلامی؛ جندین سال در جنگ نقش جدی داشته و حتی فرمانده سعید جلیلی نیز بوده است؛ شخصی که عده ای او را مصداق اتم «مدیریت جهادی» ای می دانند که رهبری سال 93 را به آن نام مزین نموده اند. تبعاً و قطعاً با حضور همچین چهره ای در انتخابات، فضا غبارآلوده تر و کار سخت تر می شود.


بالاخره تکلیف چیست؟


ما لاجرم باید بین بد و بدتر انتخاب کنیم؛ عقل می گوید به گزینه ای رأی بده که حداقل آسیب کمتری به وجهه دین بزند، حداقل از نردبان اعتبار جنگ و ولایت بالا نرود، حداقل جریان حزب الله و به تبع مردم را روبروی هم قرار ندهد، حداقل شعارهای انقلاب را به محاق نبرد؛ بگذارید اگر قرار است هسته ایمان نابود شود و استقلالمان زیر سوال برود، در تاریخ از اعتدالیون به بدی یاد کنند نه از فرماندهان جنگ، نه از مدیران جهادی، نه از اصولگرایان، نه از مدعیان...


اللهم ما بنا من نعمت فمنک...

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۴ ، ۱۴:۱۰
هادی مسعودی
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۳۰ مهر ۹۴ ، ۱۴:۴۹
هادی مسعودی

در زمانه ای به سر می بریم که :

-سخنان واضح رهبری تفسیر برأی به نام ایشان می شود؛

- برخی از نمایندگان ولی فقیه در استان ها شأن خود را همانند رهبری، سیاستگذاری و راهبری می پندارند؛ نه تبیین و مقدمه سازی برای اجرایی نمودن بیانات ایشان؛

 

- نشریه خط حزب اله(وابسته به دفتر حفظ و نشر آثار آیت اله خامنه ای) تبدیل به یک تریبون دیگری به نام رهبری شده است؛

- سایت خامنه ای دات آی آر نیز همچنین؛

- برخی از خواص هم که بالکل دچار خود رهبر پنداریند؛

- حال برخی دانشجویان هم دیگر خود را رهبر جامعه می دانند؛

خود را رهبر می دانند یعنی شأن خود را شأن رهبری می دانند، یعنی فکر می کنند که باید دقیقاً همان وظایف رهبری را به انجام  رسانند. همه احساس می کنند باید راهبری کنند، همه فکر می کنند باید شأن پدری ایفا کنند؛ چه کسی سخنان رهبری را تبیین کند؟ چه کسی تحلیل کند؟ اصولاً چه کسی به سخنان رهبری جامه عمل بپوشاند؟

هیچ کس؛ همگی فقط کلام رهبری را دوباره تکرار می کنند و در بهترین حالت تاًیید می نمایند؛ خسته نباشند.

دانشجو که به عنوان موذن و چشم بیدار جامعه رسالت گفتمان سازی و تصمیم سازی بر مبنای سخنان رهبری در جامعه را بر عهده دارد، یا طوطی وار در حال تکرار حرف های پشت پرده و کدهای پمپاژ شده از بالا قرار دارد، یا در بهترین حالت به اعلام مواضع و یا توصیه به دو طرف بسنده می کند؛ بالاخره دوران، دوران تعادل و خط بین حق و باطل را دنبال کردن است دیگر...

مصیبت زمانی بیشتر می شود که می بینیم که اکثر این افراد در تحلیل هایشان به رهبری استناد می کنند؛ ایشان در فلان جلسه با فلان شخص معروف که گفته اند خبرش به هیچ کجا درز نکند فرمودند...

پس مشکل کار از دو ناحیه است: یکی نقل حرف های درگوشی و پشت پرده از جانب ایشان است؛ دوم تفسیر برأی و مصادره به مطلوب ایشان از طریق تریبون های منتسب به دفتر و یا نزدیکان معظم له.

پس از این همه سال برایمان درس عبرت نشده است که هر چه تریبون های با نام و عنوان رهبری را زیاد کنیم، عملاً به دو قطبی کردن جامعه(که مورد انذار ایشان بوده است) دامن زده ایم. هر چه تریبون با نام و عنوان معظم له در جامعه افزایش یابد، دست کم سه آسیب را با خود همراه خواهد داشت:

1) سخنان واقعی رهبری میان انبوه تحلیل ها و تفسیرها گم می شود و جامعه را دچار سردرگمی می کند. بحث بر سر تحلیل نکردن نیست، چه آنکه یکی از مهم ترین وطایف بازوان رهبری در شهرها تبیین کلام و منویات ایشان است؛ بحث بر سر قالب کردن تحلیل و تفسیرهای شخصی و حزبی به نام رهبری بر جامعه است.

2) اگر تریبون های منتسب به رهبری تفسیرهای متفاوت و یا متضادی با اصل فرمایشات ایشان ارائه دهند، از آنجایی که هر کدام از این نگاه ها دارای موافقینی هستند، پس خود به خود نتیجه بیرونی آن میشود ایجاد دو قطبی در جامعه بر سر مسائل غیر ضروری و واضح.

3) ایجاد تریبون هایی با عناوین منتسب به رهبری که عموماً مروج تصورات و امیال حزبی و شخصی خود می باشند می توانند استقلال و شادابی فکری را از جریان حزب اله جامعه بگیرند که نتیجه آن تربیت نسلی است آماده خور و چشم به دهان دیگران که هیچ تفکر مستقلی از جانب خود نداشته و تماماً به دنبال حرف ها و تحلیل هایی از زبان دیگران و البته با نام رهبری هستند.

اکنون در حالی شاهد این قضایا  در جامعه هستیم که رهبری بارها و بارها این نکته را تذکر داده اند که سخنان و مواضع رهبری را فقط و فقط از زبان شخص ایشان شنیده و هیچگاه به سخنان پشت پرده و منقول از جانب ایشان اعتماد نکنیم. سوء استفاده از نام رهبری و خود رهبر پنداری اخیراً به گونه ای افزایش یافت که روابط عمومی دفتر مقام معظم رهبری با انتشار اعلامیه ای عنوان نمود:

«به رغم تذکراتی که تاکنون در جهت ابراز و نشر مطالب منتسب به رهبر معظّم انقلاب اسلامی و دفتر معظمٌ له داده شده، مجدداً با اظهاراتی غیر واقعی و بی اساس در تریبونهای عمومی خصوصاً در زمینه‌ی مباحث مهم و حساس مربوط به قانون اساسی مواجه شدیم که مایه تأسف بود. امید است هم صاحبان تریبون و هم اصحاب رسانه به این مهم توجه کرده و از نقل و یا انعکاس هرگونه مطلب که خارج از مجاری رسمی دفتر مقام معظم رهبری منتشر می شود، بطور جدی خودداری نمایند. روابط عمومی دفتر مقام معظّم رهبری»

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۹۴ ، ۰۹:۱۲
هادی مسعودی

محضر حضرت آیت الله ایمانی؛ نماینده محترم ولی فقیه در استان فارس

سلام علیکم؛

با آرزوی قبولی طاعات و عبادات حضرتعالی و تشکر بابت زحماتتان در شیراز؛ لازم می دانم نکاتی را پیرامون برخی قضایای رخ داده  در شیراز و مسائل دیگر  به سمع نظرتان برسانم؛ بدیهی است که این نامه از سر درد و دغدغه مواضع هیچ جریان و یا تشکل خاصی نبوده و تنها نظرات اینجانب می باشد.

1)نماز جمعه ظرفیت بسیار عظیمی است که اگر به درستی مورد استفاد قرار گیرد، می تواند هم موجب تسهیل ارتباط دو طرفه با مردم قرار گیرد، هم می تواند خلأ ناشی از کم کاری صدا و سیما جهت تبیین و تعمیق مبانی انقلاب اسلامی و تشریح عادلانه مسائل روز را جبران نماید و هم می تواند تبدیل به ملجأ و پناهگاه محرومین و مستضعفین شهر و استان قرار گیرد. انتظار از خطبه های نماز جمعه این است که از فرصت دور هم جمع شدن مردم نهایت استفاده را نموده و در بزنگاه ها که خطرهایی انقلاب اسلامی را تهدید می کند، به کمک آن بشتابد. اما آنچه که متاسفانه تا به حال از حضرتعالی دیده شده، طرح موضوعات کلی و یا بدیهی، سخنان صرفا تقویمی، مسائل کلیشه ای و در بهترین حالت تکرار سخنرانی های رهبری در تریبون نماز جمعه بوده است. ائمه جمعه باید از فرصت نماز دشمن شکن جمعه در راستای تشریح و تبیین مواضع رهبری استفاده نمایند نه آنکه صرفا سخنان معظم له را تکرار کرده و بگذرند. اصولا شأن ائمه جمعه این است که به مثابه بازوان رهبری عمل کرده و در مواقع حساس که شاید دست رهبری جهت طرح برخی مسائل بسته باشد، موضوعات را زودتر از ایشان مطرح نموده تا راه برای طرح مسائل توسط رهبری باز شود؛ اینگونه نباید باشد که ما همیشه منتظر رهبری بنشینیم تا ابتدا ایشان خط شکنی نموده و بعد ما پشت سر آن بزرگوار حرکت کنیم؛ نباید اینگونه باشد که ابتدا رهبری را به میدان فرستاده و زمانی که خط شکست و خطر رفع شد تازه ما احساس تکلیف کرده و پا به عرصه گذاریم.

امروز که مسائل مذاکرات هسته ای بسیار حساس و جدی شده و چند هفته آینده می تواند سرنوشت ده الی پانزده سال کشور را تعیین نماید، می طلبد که ائمه جمعه آستین ها را بالا زده و به کمک انقلاب بشتابند. اما متاسفانه آنچه که از مواضع جنابعالی مشاهده شده، موضع گیری صریح و جدی در این باره نبوده است. امروز ستون فقرات انقلاب اسلامی که همان مبارزه با استکبار است مورد خطر واقع شده و رهبری به تنهایی مقابل خودباختگی و نگاه به بیرون برخی مسئولین ما ایستاده اند، اما آنچه که از شما مشاهده شده، صرفا موضع گیری های تکراری و کلیشه ای و انذار وار بوده است و حضرتعالی در بهترین حالت به ترسیم خطوط قرمزی که توسط رهبری بارها و بارها مطرح شده است، اکتفا نموده اید.

رهبری معظم می فرمایند: « من نمی‌فهمم مذاکره در زیر شبح تهدید چه معنایی دارد؟ مذاکره کنیم زیر شبح تهدید! مثل اینکه یک شمشیری بالای سر [ما باشد]. ملت ایران این‌جوری نیست؛ ملت ایران مذاکره‌ی زیر سایه‌ی تهدید را برنمی‌تابد.»

سوال حقیر اینجاست که رهبری دیگر به چه زبانی باید بگویند که مذکرات بی نفع و پر ضرر باید متوقف شود؟ چرا هنوز اکثر ائمه جمعه در فضای 6 ماه پیش به سر می برند؟ آخر توافقی که دولت باید انجام دهد، بر اساس بیانیه لوزان می باشد؛ آیا درک این نکته که طبق بیانیه لوزان در بهترین حالت قرار است فقط 5 درصد تحریم ها آنهم پس از راستی آزمایی آژانس برداشته شود، سخت و پیچیده است؟ مگر رهبری بارها نفرمودند که من از همان ابتدا به مذاکرات خوشبین نبوده و نیستم؟(سخن پیرامون مسائل هسته ای و مذاکرات اخیر بسیار است که فرصتی مجرا می طلبد)

حضرت آیت الله؛

باور بفرمایید بیان واقعیات برای مردم دو قطبی نمودن جامعه نیست؛ اینکه مردم از واقعیت رخ داده در لوزان و ژنو باخبر شوند کافی است که خود تحلیل نموده و عمل کنند؛ مردم ما نیازی به ارائه تحلیل ندارند؛ 9 دی اثبات کرد که در بزنگاه ها عوام از خواص جلو افتاده و به داد انقلاب و اسلام خواهند رسید. مطمئن باشید نقد عملکرد دولت یازدهم در مذاکرات هسته ای، دقیقا همدلی را بدنبال داشته و هیچ با شعار سال در تضاد نیست.

2)سوال دیگری که برای نگارنده پیش آمده پیرامون محل زندگی حضرتعالی می باشد. طبق شنیده ها محل اسکان شما در مرتبه ای بالاتر از زندگی عادی و عمومی مردم می باشد. در این باره تنها به سخنان امام روح الله اکتفا نموده و تمایل دارم بدانم صحبت از کار فرهنگی و کاخ نشینی و یا سخنرانی پیرامون اقتصاد مقاومتی و تجمل گرایی، چه تناسبی با هم دارند؟ امیدوارم پاسخ قانع کننده ای در این باره داشته باشید: « اگر روزی از نظر زندگی از مردم عادی بالاتر رفتید بدانید که دیر یا زود مطرود می شوید؛ برای اینکه مردم می گویند ببینید آن وقت نداشتند که مثل مردم زندگی می کردند، امروز که دارند و دستشان می رسد از مردم فاصله گرفتند. باید وضع مثل سابق باشد، باید طوری زندگی کنیم که نگویند طاغوتی هستیم. (صحیفه امام، ج 17، ص: 453)...مسئله ساده زیستی و زهدگرایی علما و روحانیت متعهد اسلام است که من متواضعانه و به عنوان یک پدر پیر از همه فرزندان و عزیزان روحانی خود می خواهم که در زمانی که خداوند بر علما و روحانیون منت نهاده است و اداره کشور بزرگ و تبلیغ رسالت انبیا را به آنان محول فرموده است، از زیّ روحانی خود خارج نشوند و از گرایش به تجملات و زرق و برق دنیا که دون شأن روحانیت و اعتبار نظام جمهوری اسلامی ایران است، پرهیز کنند و بر حذر باشند که هیچ آفت و خطری برای روحانیت و برای دنیا و آخرت آنان بالاتر از توجه به رفاه و حرکت در مسیر دنیا نیست...» (صحیفه امام، ج 20، ص: 343).

3)چند وقت پیش، در شیراز قضایای حمله به آقای مطهری پیش آمد؛ سخنرانی و موضع گیری حضرتعالی در آن زمان می توانست بلاهت و حماقت آن عده معدود را جبران نموده و آبروی بر باد رفته جریان حزب الله را تا حدودی بازگرداند. اما متاسفانه آنچه که مشاهده شد آن بود که جنابعالی در سخنرانی خود با ذکر جملاتی از این دست که «هر که باد بکارد، طوفان برداشت می کند» عملا اعمال خلاف شرع و قانون آن عده معدود را ماستمالی و توجیه نموده و به اشتباه آنان دامن زدید. جهت اطلاع عرض می کنم که پس از مواضع حضرتعالی بود که آقای مطهری آن نامه گستاخانه را خدمتتان نگاشتند و بعد از آن نامه بود که قضیه بیخ پیدا کرد و کشوری شد و تا یک هفته تبدیل به سوژه انواع و اقسام روزنامه ها گردید. باور بفرمایید در نگاه رهبری بی قانونی توسط هر کسی و در هر زمانی، بی قانونی و خلاف عدالت است، چه آنکه قانون شکنی توسط جریان حزب الله از آن جهت که مزین به ظاهر اسلامی می باشند قبیح تر و مذموم تر است و اتفاقا باید با این افراد – چه آمرین آن و عاملین آن – محکم تر و جدی تر برخورد شود که متاسفانه اینگونه نشد و آمرین این حادثه در حاشیه امن خویش باقی ماندند؛ ریش و چفیه نباید مانعی برای حق گویی و اجرای عدالت شود.

4) امسال انتخابات مجلس در پیش است. حقیر نمی دانم حضرتعالی برای انتخابات آینده برنامه ای دارید و یا خیر اما نکته ای را لازم می دانم در این باره عرض کنم:

انتخابات شورای شهر دو سال پیش خاطره بدی را در ذهن ما متبادر می کند. برای انتخابات شورای شهر، جنابعالی جلساتی را در دفترتان ترتیب دادید و در آن از تمام گروه های صاحب ثروت و قدرت سیاسی در شهر دعوت به عمل آوردید. این جلسات با هدف این بود که انتخابات شورا جریان اصولگرا را شوکه نکند و با عقبه ای از پیش تعیین شده سراغ انتخابات شورای شهر بروند.

اولا آنکه زعم حقیر بر این است که اصولا این سنخ اعمال درخور شأن نماینده ولی فقیه در استان نمی باشد؛ رهبری مشخصا در این باره می فرمایند: « یکی از خطرهایی که انقلاب را تهدید میکند، همین است که مردم دچار دودستگی شوند و جناح‌بندی و صف‌آرایی و خط و خطوط بر آنها حاکم شود. اگر امام جمعه به زبان بگوید که من به جایی وابسته نیستم و جناحی را تقویت نمیکنم و حتّی این نکته را در نماز جمعه هم تأکید بکند، اما در واقع این‌گونه نباشد، مردم متوجه این دو موضع میشوند.»

ثانیا؛ موضوعی که از همان ابتدا اشتباه به نظر می رسید، نوع چینش افراد در این جلسات بود؛ گویی انتخابات شورا شرکت سهامی می باشد که از تمام گروه ها و جناح های به اصطلاح اصولگرا در آن باید جای داشته باشند، مشکل اینجا بود که اصولا معیاری برای انتخاب افراد در آن جلسات وجود نداشت و افراد صرفا به دلیل نفوذ و قدرت و ثروت خود در آن جلسات حضور داشتند و خبری از شایسته سالاری نبود.

حاج آقا ایمانی بزرگوار؛

بگذریم از این مسائل؛ با همه این اوصاف انتخابات به پایان رسید و 15 نفر از لیست جبهه متحد اصولگرایان به شورای شهر شیراز راه یافتند. اکنون عملکرد شورای شهر چهارم برای همگان واضح و مبرهن است؛ بررسی کارنامه شورای چهارم نیاز به مجالی دیگر دارد اما... کیست که امروز به ناکارآمدی شورای چهارم معترف نباشد؟ شورای چهارم همان ابتدا در انتخاب شهردار شیراز، اولین امتحان خود را پس داد و مردود شد؛ شورای چهارم در راستای رسیدگی به مستضعفین و محلات محروم چه عمل اثر بخشی انجام داده است؟ اصولا  برخی از اعضای شورای شهر بیشتر به فکر منافع مردم هستند و یا به فکر اتمام پروژه هایی هستند که با رانت اطلاعاتی عضویت در شورای شهر  کسب کرده اند؟ همین شورای شهر عوارض را سال گذشته افزایش داده و 2 الی 4 برابر کردند، که این امر مورد اعتراض برخی از اعضا واقع شد؛ همین شورای اصولگرا در قضایای برج های دوقلو با همراهی و همگامی استاندار محترم فارس، دانشجویان و معنرضین را به انواع و اقسام برچسب ها مزین نمودند و در اتحادی تاریخی(اتحاد چپ و راست که همیشه در تاریخ سابقه داشته است) مقابل منافع مردم شیراز ایستادند و مسائل بسیار دیگری که در این وجیزه نمی گنجد...

امیدوارم قضایای گذشته موجب عبرت واقع شود و دیگر به اسم و رسم و پست و مقام افراد، تکیه نشود بلکه توجه و تمرکز اصلی بر روی عملکرد افراد باشد و نه ظاهر آنان؛ برآیند عملکرد افراد اگر در راستای منافع مردم و انقلاب اسلامی باشد، قابل احترام است در غیر اینصورت افراد با هر ظاهر و منصبی قابل اعتنا و احترام نیستند.

5) نکته آخر آنکه:

در دیدار دانشجویی که چندی پیش خدمتتان رسیدیم به این نکته اشاره کردیم که لطفا تمهیداتی بیندیشید که ارتباط مردم با شما در کمترین زمان ممکن و راحت ترین حالت ممکن صورت پذیرد؛ اما خب طبق شواهد به هر دلیلی هنوز همان روال سابق برقرار است؛ من باب یادآوری عرض می کنم؛ ارتباط سهل و آسان با مردم فواید گوناگونی دارد که یکی از آن صرفا رسیدگی به حوائج و مشکلات مردم می باشد، سود دیگر آن برای جنابعالی می باشد چرا که ارتباط بسیار با مردم نگاه انسان به جامعه و مشکلات آن را عینی و ملموس مینماید و احتمال خطا را در موضع گیری ها کاهش می دهد. امروز در شیراز و استان فارس مستضعفین بسیاری وجود دارند که مورد ظلم عده ای سرمایه سالار صاحب نفوذ و قدرت واقع شده اند و این می طلبد که حضرتعالی جهت احقاق حقوق آنها ارتباط خویش را با ولی نعمتان خود افزایش داده و راه ارتباط دوطرفه را تسهیل نمایید. امام روح الله می فرمایند: « من گمان نمی کنم عبادتی بالاتر از خدمت به محرومین وجود داشته باشد... چیزی که روحانیون هرگز نباید از آن عدول کنند و نباید با تبلیغات دیگران، از میدان به در روند، حمایت از محرومین و پابرهنه هاست؛ چرا که هر کسی از آن عدول کند، از عدالت اجتماعی عدول کرده است. ما باید تحت هر شرایطی، خود را عهده دار این مسئولیت بزرگ بدانیم ودر تحقق آن، اگر کوتاهی بنماییم، خیانت به اسلام و مسلمین کرده ایم

امیدوارم تذکر های حقیر را به حساب علاقه به انقلاب و آرمان های آن بگذارید و از نقد های حقیر ناراحت نشوید؛ حقیر بر اساس وظیفه اسلامی امر به معروف و نهی از منکر زبان به نقد می گشایم و هدف، اعتلای هر روزه انقلاب اسلامی و برقراری عدالت اجتماعی روز به روز می باشد.

والسلام علیکم و رحمة الله

اللهم ما بنا من نعمت فمنک...

هادی مسعودی؛ دبیر سابق مجمع دانشجویان عدالتخواه شیراز و عضو شورای مرکزی جنبش عدالتخواه دانشجویی

 

۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ خرداد ۹۴ ، ۰۹:۵۶
هادی مسعودی