۲ مطلب در اسفند ۱۳۹۲ ثبت شده است

جناب آقای حقدل؛رئیس محترم شورای شهر شیراز

سلام علیکم؛

دلیلی که این حقیر را واداشت تا چند خطی را خدمتتان بنگارم،برخی اتفاقات رخ داده در چند وقت اخیر است.

پس از آنکه شورای چهارم کار خود را آغاز کرد،گمان ها بر این بود که این شورا با درس گرفتن از مسیر سراسر غلط شورای شوم،راه درست را انتخاب کند و خلاف روال سابق،تبعیض و بی عدالتی را تئوریزه نکند و بر صراط عدالت حرکت نماید.اما متاسفانه شورای چهارم ،در اولین آزمون خویش،که انتخاب شهردار بود،مردود شد و فردی را به ساخمان شهرداری فرستاد که بارها عملا بی تفاوتی خویش را نسبت به مستضعفین اثبات کرده بود.اما پس از این رفوزه شدن،امید بنده بر این بود که شورا در آزمون ها و اتفاقات آتی،خطای خویش را جبران کند و برای این شهر و محرومین آن فکری اساسی نماید؛اما زعم ما چیز دیگری بود و آنچه پیش آمد چیز دیگری،بگذریم...حقیر این نامه را به غرض دیگری نگاشتم.

از زمانی که پیگیری مشکلات محله کوشکک به عنوان نمادی از محرومیت و استضعاف در شهر پیگیری شد،حدودا بیشتر از 6 ماه می گذرد؛در این چند ماه گوشمان به استماع برخی کلمات عادت کرده است:مجوز،قانون،گاز،آسفالت،شهرداری،پول،ناهماهنگی و ...

جناب حقدل؛

در این چند ماه،پاسکاری مردم بین ارگان ها را به عینه مشاهده کردم،قانونمداری تبعیض آمیز برخی مسئولین ،صرفا و فقط برای محرومین و بیچارگان را با جان و دل لمس کردم،تقلاهای مردم،رفت و آمدهای طاقت فرسای مردم،اشک های مردم،کلافه شدن های مردم و بی تفاوتی و بی خیالی و خونسردی برخی مسئولین را عینا نظاره کردم،قول دادن های بدون پشتوانه و بی مسئولیتی برخی مسئولین را با کمال تاسف دیدم و چشیدم.البته در مقام انکار زحمات عده ای(هر چند قلیل) از اعضای شورای شهر  نیستم که اجرشان ان شاالله با خدایشان.

آقای حقدل؛

واقعا برای حقیر بغرنج و تاسف آور است که پس از پیگیری های بسیار(چه از سمت مردم و چه از سمت دانشجویان)،پس از آن همه رفت و آمد ها و نامه زدن ها و طومار جمع کردن ها(توسط مردم کوشکک)،مسئولین شهری و جنابعالی و همکارانتان در شورای شهر،به حضور در آن منطقه بسنده می کنید و پس از آن همه در بوق و کرنا کردن های رسانه ای و مصاحبه و قول دادن ها،عملا هیچ کاری برای آن منطقه انجام نمی دهید.شما در آن روز و در آن مکان،به مردم قول اکید دادید که  ت اسفند ماه مشکلات مردم حل شود،اما امروز 25 اسفند ماه است  و طبق اخبار واصله،حدودا هیچ کاری برای آن منطقه صورت نگرفته است.آیا این قبیل اقدامات نیست که موجب آن می شود تا بنده از زبان برخی مردم بشنوم که بگویند:"این مسئولین هم که فقط زمان انتخابات به اینجا سر می زنند و بس..."وقتی رئیس شورای شهر،به مردم قولی می دهد و مردم عملی نمی بینند،آیا انتظار اعتماد از جانب مردم داشتن،انتظاری نا بجا نیست؟

جناب والی شهر؛

مشکل اساسا فقط یک منطقه به نام کوشکک نیست،مشکل ما امثال کوشکک هاست،مشکل ما ذهن های سودمحوری است که مسئول تنظیم برنامه شهری است.ما با پیگیری مشکلات کوشکک و اتفاقات رخ داده حداقل توانستیم این موضوع را برایتان اثبات کنیم که تا امکانات شهری در یک نقطه خاص متمرکز باشند و مناطق دیگر(مانند کوشکک و شرغان و ترکان و ...)در حاشیه ناشی از بی توجهی مسئولین و ناشی از توزیع ناعادلانه ثروت قرار گیرند،این مناطق تا ابدالدهر آباد نخواهند شد؛مشکل مناطق محروم در انزوا قرار گرفتن آنان است،مشکل این مناطق وجود نگاه صدقه ای از جانب حاکمیت به این ناحیه هاست،شاه کلید حل این مشکل هم در دستان شورای شهر است،این شورا است که مسئول سیاست گذاری در شهر می باشد.

آقای رئیس؛لطفا اجازه دهید تا چندکلامی هم پیرامون ذهن سرمایه سالارانه برخی همکارانتان عرض کنم؛این درد و دل را هم پذیرا باشید:

بنده بر این باورم که مسببین هدف 90 در شورای سوم باید محاکمه قضایی شوند،کسانیکه در جمهوری اسلامی به نام اصولگرایی،ظلم و تبعیض و بی عدالتی را نهادینه می کنند،نه تنها نباید مسئول شوند بلکه باید به خاطر ظلم های خویش به آرمان های انقلاب و مردم فقیر و مستضعف،محاکمه شوند.درد بنده این است که متاسفانه این حضرات،با این کارنامه درخشان،هنوز در شورای چهارم جا دارند و نظراتشان گاها نافذ است و شاید مورد قبول بسیاری از اعضاست.درد بنده این است که یکی از همین دوستان با گستاخی تمام،با زیر سوال بردن حق اولیه انسان ها،با پرستیژ اصولگرایی اما با دیدی کاملا افسادطلبانه می گوید:"راه حل معضل کارتن خواب ها و معتادین پر خطر این است که انها را به دریاچه نمک بریزیم"،و فقط دونفر از اعضای شورا نسبت به این صحبت خلاف شرع واکنش نشان می دهند.درد بنده از آنجاست که یکی دیگر از اعضای سابق شورای شهر-با وجود آنکه زیان های مجتمع های تجاری برای هر کودکی اظهر من الشمس است – با قباحت تمام و در کمال خونسردی از ساخت مجتمع های تجاری در شهر دفاع می کند.آه بنده از آنجاست که با وجود اینکه شیراز سال هاست که از معضل بیکاری و تن فروشی و کارتن خوابی و بی خانمانی و حاشیه نشینی رنج میبرد،تمام درد و دغدغه یکی از اعضا،رسیدگی به شمال شهر است و در قامت یک مفتی فتوا می دهد که:"بدلیل اینکه اکثر بودجه ما از شمال شهر تعیین می شود،خرج بیش از حد آن در جنوب شهر،خلاف شرع است!!!."

به بنده حق دهید زمانیکه نگاه عمرانی به مسائل فرهنگی در مسئولین شهری ما حاکم شود،نگران شوم،به حقیر حق دهید وقتیکه این همه معضل اجتماعی در شهر را مشاهده می کنم،اما بالاترین دغدغه برخی مسئولین فرهنگی ما از "حجاب" تجاوز نمی کند،خشمگین شوم.

جناب حقدل؛

این شهر نیاز به صنعتی شدن دارد نه شعار؛این مملکت نیاز به نگاه ویژه به مناطق محروم دارد نه حرف؛نیاز به یک برنامه از پیش تعیین شده دارد نه لفاظی و کارهای صرفا تشریفاتی(به یاد مجموعه شهرداری افتادم،ناخواسته).وقتی خبر دعوای جنابعالی و آقای شهردار و یکی از اعضا  در صحن علنی شورا به گوش حقیر رسید،به یاد این جمله امام روح الله افتادم که فرمودند:"اگر حالا هم شما کارهایی بکنید که نوجه مردم را از مصالح و توجه خودتان را از مصالح به چیز دیگر متوجه بشود،عوض اینکه فکر حل مشکل کردستان را بکنید ،بنشینید و با هم دعوا کنید،عوض آنکه برای این پابرهنه ها،برای این ضعفا،برای این هایی که زحمت کشیدند و شما را به اینجا رساندند و حالا هم توقع از شما خیلی ندارند برای اینکه یک آب و نانی،یک آبی،یک نانی،یک برقی،آن چیزهای اولیه را به این ها برسانید،از این غفلت کنید و بروید سراغ جنگ-نمی دانم-اعتصاب و بساط،خوب این همان است که آنوقت آمریکا می کرد،حالا شما می کنید.شما هم طاغوتید،آنها هم طاغوتند،فرقی نمی کند،یکی شیطان است،یکی شیطان کوچکتر."صحیفه نور ج13 ص76

در آخر هم باید عرض کنم که نامه اینجانب را از سر خیرخواهی و عشق به محرومین فرض کنید و امیدوارم که باعث کدورت خاطرتان نشده باشم.اسفند ماه در حال تمام شدن است و بنده چشم انتظار اقدامات حضرتعالی برای عمل به قول هایتان.

جا دارد از شما و همکارانتان بدلیل پیگیری مستمر جهت حل معضل کارتن خوابی تشکر کنم.امیدوارم که با همکاری دیگر ارگان ها،این مشکل در شهر ریشه کن شود،ان شاالله.

با تشکر

هادی مسعودی.دبیر مجمع دانشجویان عدالتخواه شیراز

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۲ ، ۱۰:۵۵
هادی مسعودی
با بغض به طرفم آمد،با دستان کوچکش کارتی را از جیبش بیرون آورد،گفت:"من پلیسم،این آقاها نمی تونند این خونه را تخلیه کنند ،من بهشون اجازه نمیدم..."او را با تمام وجود به آغوش کشیدم.وضع خانه خراب بود،یک نفر در حال درست کردن آب قند برای صاحبخانه بود،آخر قرار بود بعد از 15 سال زحمت و سختی،با زور تنها سرمایه زندگی اش ازاین دنیا،که یک خانه 50 متری بود را از چنگش درآورند؛یک نفر در حال التماس به آن پلیس بی رحمی بود که با قوت تمام فقط اینجمله را تکرار می کرد(مثل آدم آهنی):"قانون،قانون هست؛یا خانه را تخلیه کنید یا با زور این کار را می کنم..." مادر صاحبخانه که پیرزنی مهربان با سیمایی نورانی و منشی روستایی بود،دائم در حال التماس و قسم به حضرت عباس و توصیه به گذشت بود...

میدانید در آن لحظات تلخ،به چه موضوعاتی فکر می کردم؟به این می اندیشیدم که چه راحت و آسوده عده ای در بالا شهر در حال خرج کردن پول برای سگ خانگی اشان هستند و شمارش تعداد خانه ها و ویلاهایشان از حد حساب گذشته است و از روی سیری و وقت پرکنی رو به فساد و مواد و ...آورده اند و در همین شهر عده ای زندگی می کنند که بر باد رفتن  ماحصل 15 سال کارگری و زحمتشان را باید با دیده باز و البته گریان نظاره کنند،اما هیچگاه ذکر حسین(ع) و خدا از زبانشان نیافتاده و نخواهد افتاد.به خدا قسم،زمانی که آن بانوی غمناک(صاحبخانه)در حال التماس به آن مرد مدعی و آن پلیس حرف نشناس بود،می خواستم در مقابلش زانو بزنم،بگویم تو را به جان هر که می پرستی مرا بکش اما التماس نکن،التماس نکن آخر تو در قاموس خمینی ولی نعمتی،تو همه کاره این انقلاب هستی...آن زمانیکه این بانو در حال اشک ریختن بود و با حسرتی توصیف نشدنی،به خانه اش(تنها سرمایه اش در این دنیا) نگاه می کرد،میخواستم به او بگویم ای بانوی مهربان،درد و بلای تو و همسرت و فرزندان کم سن و سالت بر سر من،بیا و تنها سرمایه زندگیم که جانم است را از من بگیر اما شما را به خدا گریه نکن،گریه نکن که این اشک ها،اشک های مظلومی است که اگر با آهی همراه شود،گریبان همه را خواهد گرفت.

اعتراف می کنم که بسیار بیچاره ام،شدیدا بدبختم...در این مدت بارها افرادی نیازمند را می دیدم که واقعا در توانم نبود کمکشان کنم؛آخرین آنها این خانواده آبرودار بود؛زمانیکه ناموس ما درحال التماس بود من هم آنجا بودم اما کاری نمی توانستم انجام دهم،آن مامور بی رحم صدایش را روی عیال الله بلند می کرد و من نمی توانستم کاری انجام دهم،شیون و گریه آن بانو را می دیدم و می شنیدم اما نمی توانستم کاری انجام دهم،گریه های آن فرزند خردسال(از شدت ترس) را که  دیدم  تنها کاری که انجام دادم این بود:او را در بغل گرفتم،بوسیدمش و به دروغ گفتم:عزیزم نگران نباش...

پس از دیدن این قضایا،به تبعیت از این حدیث که  می فرماید:«هرجا فقیری دیدید،حق او را غنی و توانگری خورده است و خدای بزرگ اغنیا و توانگران را در روز قیامت مواخذه خواهد کرد.»،بغضم نسبت به ویژه خواران و بی دردان و سرمایه پرستان و مسئولین بی کفایت مضاعف شد.می دانید چیست؟وقتی این صحنه ها را می بینی دیگر بسیاری از حرف ها و دعواها برایت رنگ می بازد،دیگر از حرف های مفت درجه چندم عصبانی نمیشوی،دیگر به بهانه های واهی و مسخره ،کار را به عقب نمی اندازی.و حسن ختام با جمله ای از آقا و مولایم سید علی خامنه ای(مضمون):"اگر نمی توانیم مشکلات  تمام مردم فقیر و محروم را حل کنیم،اما می توانیم برای همه دردمندان و گرفتاران غصه بخوریم..."

امام روح الله:امروز به مستضعفان و مستمندان و زاغه نشینان که ولی نعمت ما هستند خدمت کنید.پبش خدای تبارک و تعالی کمتر خدمتی است که به اندازه خدمت به زاغه نشینان فایده داشته باشد....چقدر امروز با این حرف ها بیگانه شده ایم...جانم به تو ای امام...
اللهم ما بنا من نعمت فمنک...
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۹۲ ، ۲۲:۱۹
هادی مسعودی