۶ مطلب در آذر ۱۳۹۳ ثبت شده است

خدایا خوشحالم؛ خدایا شکرت، الحمدلله رب العالمین، امشب یکی از بهترین شب های زندگیم بود...


یادم می آید شب هایی که با برخی دانشجویان و دردمندان به محله های کارتن خواب نشین می رفتیم، از سرما می لرزیدیم و لرزش هم وطنانمان را می دیدیم و از خشم لب می گزیدیم؛ "آخر خدایا این ها هم انسان اند، جان دارند، نفس می کشند، حال گیریم که معتاد باشند، مریض هستند باید بمیرند؟ باید آنان را به دریاچه نمک بریزیم؟"


چه شب ها که دوستانمان- همان انحرافیون و ملعونان و منحوسان از دید برخی ها- به دیدار خیابان خواب ها می رفتند، حرف همیشه امان این بود که اگر برای این بی سرپناهان کاری نمی توانیم بکنیم حداقل پای حرف هایشان که می توانیم بنشینیم، اشک که داریم...به خاطر دارم که ما اکثر شب های بارانی در هم بودیم، ناراحت و نگران؛ " خدایا در این هوای بارانی،یعنی چه بلایی به سر این بی سرپناهان خواهد آمد؟ زنده خواهند ماند؟ با خود زمزمه می کردیم: اگر کسی شب بخوابد و به فکر اهتمام به امور مسلمین نباشد، مسلمان نیست..." چقدر آن روزهای برفی به ما سخت گذشت؛ خواب نداشتیم...


یکی از همین شب های بارانی بود که یکی از دوستانم تماس گرفت و گفت:" فلانی، داره بارون میاد، هوا خیلی سرده، آقایون کارتن خواب اگر بتونن تحمل کنن خانم هاش دیگه نمی تونن، بیا یه کاری کنیم..."؛ من هم بعد از آنکه بغض ناشی از حضور کارتن خواب زن در جامعه اسلامی را قورت دادم گفتم: "بریم پیششون، حداقل تعدای لباس گرم ببریم..." آن شب خودمان را به تعدادی از آنان رساندیم؛ صحنه های دلخراشی را مشاهده کردیم، زنی کارتن خواب، با سن کم، از سرما زیر پلی خود را جای داده بود و فقط می لرزید، و البته از حضور ما می ترسید...آن شب با اشک خلوت کردم...آن شب هم گذشت...


زمانیکه مشکلات کارتن خوابی و عوامل آن و راه های رسیدگی به آنان را در شیراز پیگیری می کردیم، راه سخت و پر پیچ و خمی را مقابل خود می دیدیم؛ حدود 7 ارگان باید پای کار ساماندهی به این معضل اجتماعی می آمدند، عده ای با این عنوان که اینان معتادند به وظیفه خود عمل نمی کردند، عده ای دیگر می گفتند ساماندهی به اینان وظیفه ما نیست، ما فقط به قانون پایبندیم؛ عده ای دیگر می گفتند بودجه نداریم، باید از تهران بودجه بیاید و ... و واقعیت هم این هست که هماهنگی چندین ارگان جهت ساماندهی به وضعیت خیابان خواب ها(ترک اعتیاد و احداث گرمخانه و تامین شغل)، اگر همراه با اراده و عزم راسخی نباشد به جایی نخواهد رسید.


نمی خواهم زیادی بنویسم و سرتان را به درد آورم؛ شاید از همان ابتدا که کار را شروع کردیم فکرش را نمی کردیم بالاخره زحمات دوستان و خون دل خوردن هاشان جواب بدهد، شاید به این فکر نمی کردیم که روزی برسد در شیراز در فصل سرما به سنگ سیاه و دروازه کازرون و...(پاتوق کارتن خواب ها)  بروی و کارتن خوابی نبینی و یا خیلی معدود ببینی...اما...


امروز مفتخرم که به همه کسانی که برای رسیدگی به وضعیت کارتن خوابی در شیراز زحمت کشیدند تبریک بگویم. الحمدلله هم اکنون 7 مرکز خصوصی و 1 مرکز دولتی برای رسیدگی به وضعیت بی سرپناهان راه اندازی شده اند. با خوشحالی باید عرض کنم که چندین نفر از کارتن خواب ها وضعیتشان بهبود یافته و به آغوش خانواده بازگشته اند؛ چندین نفرشان شاغل شده اند...امروز دیگر در محلات معروف شیراز که وقتی از کنار آن می گذشتیم، اجتماع کارتن خواب ها توجه همگان را به خود جلب می کرد، دیگر تک و توک شاهد پدیده خیابان خوابی هستیم؛ البته تا رسیدن به آن وضعیتی که همه اینان وضعشان بهبود پیدا کرده و وارد چرخه تولید برای جامعه شوند راه داریم.


حال می خواهم بدانم؛ چه کسانی بودند که می گفتند دانشجو توان تاثیرگذاری در اجتماع ندارد؟ چه کسانی ادعا داشتند که کار دانشجویی فقط بازی چند روزه ای است که به پایان می رسد، دانشجو فردی است که فقط تحت تاثیر جو تصمیم میگیرد و عمل می کند؟ چه کسانی بودند که فکر می کردند که دانشجو حتما باید پیاده نظام یکی از احزاب شود؟ یا به چپ متمایل شود و یا به راست؟ چه کسانی می گفتند تاریخ مصرف جنبش دانشجویی به پایان رسیده است؟ بیایند پاسخگو باشند. خوشحالیم که توانستیم به این کلام رهبری جامه عمل بپوشانیم که: "دانشجو می تواند گره گشایی کند...". خوشحالیم که توانستیم پرچم عدالت خواهی را در جامعه بر افراشته کنیم، به همگان نشان دهیم که دانشجو اگر بخواهد واقعا می تواند تصمیم سازی کند.


ممکن است چند سال دیگر دوباره این پدیده شوم بازگردد، دوباره عده ای در جامعه کارتن خواب شوند اما این برای ما مهم نیست؛ مهم این است در آن زمان که وظیفه مسلمانیمان ایجاب می کرد با تمام توانمان ورود کردیم، مال و جان و لسانمان را در این راه به کار گرفتیم؛ حداقل در این مورد آن دنیا شرمنده اماممان نمی شویم. مهم این است که اثبات کردیم می توان دانشجو بود و از ابزار دانشجویی برای مرهم گزاردن بر زخم های محرومین و مستضعفین استفاده کرد، می توان دانشجو بود اما بیرون از دانشگاه کارهای بزرگی کرد. مهم این است که خط قرمزی بر این گزاره کشیدیم:" برای تاثیر گذاشتن در جامعه یا باید راستی بود و یا چپی، یا باید اصولگرا باشی و یا اصلاح طلب" اما ما اثبات کردیم که باید " مردمی" بود، باید " عدالتخواه " بود. منظورم هم از عدالتخواه بودن، حضور در یک گروه و دسته خاص نیست، چه آنکه عدالتخواهی هیچگاه محصور در گروه و جناح خاصی نبوده و نیست، هر کسی پر درد تر، هر کسی به گفتمان امام روح الله نزدیک تر باشد، هر کسی که با کف جامعه ارتباط داشته باشد و دغدغه پایین نشینان جامعه اش را داشته باشد یک عدالتخواه است؛ مهم نیست که کجا باشد، مهم این است که چگونه باشد؛ مهم این است که چگونه زندگی می کند، سبک زندگی اش به چه منوالی است...


در آخر هم باید عرض کنم که ما اصولا عادت به آن نداریم که یک موفقیت اجتماعی را به نفع خود و به نام خود مصادره کنیم(چرا که اصلا خودی وجود ندارد). مهم این است که امروز دیگر وقتی شب سرت را بر بالشت می گذاری دغدغه آنرا نداری که الان دختری برای یک شب کمتر در سرما بودن مجبور به تن فروشی شود؛ مهم این است. اما ذکر این نکته لازم است که در این مدت خیلیها بودند که کمک کردند که کار به اینجا رسید؛ تشکل های مختلف دانشجویی(مخصوصا بسیج دانشجویی)، تعدادی از اعضای محترم شورای شهر، برخی از مسئولین، شهرداری و .... همه و همه کمک کردند و زحمت کشیدند که این معضل اجتماعی بحمدلله مقداری مرتفع شد؛ امیدواریم با اراده مسئولین دلسوز و پیگیری دانشجویان، بقیه مراحل هم به خوبی طی شود...ان شاالله


یا بقیة الله؛ خودتان گفتید مومنان با خوشحالی شما خوشحال شوند و با ناراحتی شما ناراحت؛ من امشب شهادت می دهم که از صمیم قلب خوشحالم، چرا که اطمینان دارم شما هم از رفع این معضل اجتماعی خوشحالید...


اللهم ما بنا من نعمت فمنک...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ آذر ۹۳ ، ۰۱:۱۳
هادی مسعودی

نامه زیر، یک روز پس از روز دانشجو و به مناسبت برخورد زننده و نا مناسب نیروهای امنیتی با تعدادی دانشجو نگاشته شد که به دلایلی نامه را با چند روزی تاخیر منتشر کردم.


--------------------------------------------------------------------------------------------------


ریاست محترم جمهور؛ حجت الاسلام و المسلمین دکتر روحانی

 

سلام علیکم؛

 

فارغ از اتفاقات تلخ و ناگواری که در چند روز اخیر شاهد آن بودیم(از ادامه توهین های مختلف به منتقدین گرفته تا بایکوت آنان)؛ لازم می دانم پیرامون برنامه ای که 16 آذر قصد اجرای آنرا داشتیم اما با برخوردهای امنیتی و تنگ نظرانه مواجه شدیم، نکاتی را به عرضتان برسانم:

 

خبر بسیار کوتاه و ساده بود:« جنبش عدالتخواه دانشجویی به مناسبت 16 آذر قصد برگزاری تریبون آزاد مردمی-دانشجویی با طرح این سوال که "بزرگ ترین راه مبارزه با آمریکا چیست؟" دارد؛ محل برگزاری: چهارراه ولیعصر مقابل پارک دانشجو ساعت 15:30»

 

جناب دکتر؛ نمی دانید بابت این تصمیم و خبط بزرگ!، از چه جاها که با ما تماس گرفته نشد؛ و چه تهدیدهایی که دوستان ما با آن روبرو نشدند. بگذارید ابتدا فلسفه این تصمیم خود را خدمتتان عرض نمایم و بعد از آن شرح ما وقع را به اطلاعتان برسانم.

 

بر اساس مشی امام روح الله بر این باورم که دیگر زمان آن رسیده است که فاصله نجومی مردم و جریان حزب الله کاهش یافته، مذهبیون به خود آمده و این گزاره را به یاد خود بیاورند که:«اگر علت ایجاد این انقلاب مردم بودند، عامل بقای آن هم باید مردم باشند». دیگر زمان آن رسیده است که دریابیم، فرصتی برای آزمون و خطا نداریم، در دهه پیشرفت و عدالت باید بتوانیم قدم های جدی و عملی در راستای برقراری عدالت اجتماعی و ریشه کنی فقر و قساد برداریم. بر این عقیده ام که متاسفانه امروز، دانشجو شان خود را به فراموشی سپرده و از رسالت های اصلی خویش غافل مانده است.دانشجو باید تریبون مردم باشد؛ محرومین و مستضعفین باید هنگام مشکلات و سختی ها، دانشجو، همان سابقا موذنان جامعه را کنار خود ببیند تا بتوانند به او اعتماد کنند، تا بتوانند او را به موذنی قبول کنند.

نگارنده بر این باور است که برنامه های دور از درد و دغدغه مردم، که تنها قشر خاصی از جامعه می توانند با آن ارتباط برقرار کنند؛ برنامه هایی که فقط در فضاهای بسته و در محیط  گلخانه ای قابلیت اجرا دارند؛ این نوع و این سنخ برنامه ها اگر نگویم به ضرر انقلاب هستند حداقل می دانم که سودی برای انقلاب ندارند؛ می فهمم که باری را از دوش انقلاب بر نخواهند داشت. اصولا ما دغدغه های تقویمی نداریم؛ از مناسبت ها به نحو احسن برای رسیدگی به درد مردم و مستضعفین جامعه استفاده می کنیم؛ نگاه ما به تقویم بیشتر از جنس ابزار است تا اهداف؛ این بود فلسفه آنکه روز 16 آذر، بیانیه جنبش عدالتخواه دانشجویی در اعتراض به معضل کارتن خوابی صادر شد؛ 16 آذر یا هر مناسبت دیگر، که گوش ها (شاید) شنواتر باشند بهترین فرصت برای طرح موضوعاتی است که به دلایلی در جامعه امروز ما در پس حجاب ها واقع گشته و از نظرها دور مانده اند.

 

بر اساس این دلایل و دلایل دیگری که فرصت نیست در این مجال به عرضتان برسانم، تصمیم گرفتیم که تریبون آزاد، اما این بار دانشجویی و مردمی در یکی از پر ترددترین مکان های تهران برگزار کنیم و این سوال را در پیشگاه عموم مردم به بحث بگذاریم که "بزرگترین راه مبارزه با آمریکا چیست؟"

اما....

قضیه تازه از اینجا شروع شد جناب رئیس جمهور؛

زمانیکه خود را مقابل پارک دانشجو رساندیم با صحنه جالبی مواجه شدیم؛ برادران پر تلاش نیروی انتظامی آماده منتظر ما بودند، گویا بنده های خدا چندین ساعت بود که در آن منطقه در حال پرسه زدن و تامین امنیت! بودند. هنوز ساعت 15:30 نشده بود که حدود 40 مامور دورمان جمع شدند و قاطعانه خواستار آن شدند که به زبان خوش دممان را به روی کولمان بیندازیم و تا می توانیم از این منطقه فاصله بگیریم. ما که مبهوت از برخورد مامورین نیروی انتظامی مانده بودیم دائما این سوال را از هم می پرسیدیم:" چرا تبیین سوالی(که توسط رهبری مطرح شده است) آنهم در روز 16 آذر، توسط اتحادیه ای که 12 سال است در حال فعالیت است، انقدر هزینه بردار شده است؟"

 

سوال دیگری که برای حقیر ایجاد شده آن بود که چرا حساسیت های برخی مسئولین ما انقدر کاریکاتوری است؟ چرا با برگزاری یک برنامه ساده دانشجویی توسط عده ای معلوم الحال اینگونه برخورد میکنند؟ امیدوارم که با فسادهای بزرگ در جامعه، رشوه گیران و رانت خواران و مفسدان اقتصادی و یقه سفیدهای کلاه بردار هم با این قاطعیت برخورد کنند(آیا با این قاطعیت واقعا برخورد می کنند? البته با پاسخ اخیر رهبری به سمینار مبارزه با فساد، پاسخ کمی واضح است.)

 

جناب آقای روحانی؛ ای کاش آنروز در آنجا می بودید و به آنان می گفتید که ما عده ای دانشجو هستیم که به عشق نظام و برای گره گشایی از کار و مشکلات این مردم به اینجا آمده ایم؛ کاش به آنان می گفتید که ما، همان به اصطلاح افسران جوان جنگ نرم، با اراذل و اوباش قدری متفاوتیم. از این جهت می گویم که ای کاش جنابعالی این نکات را  به آنان می گفتید چرا که ما نیک می دانیم که مامورین امنیتی اصولا دستوربگیران مقتدری هستند و بنده های خدا مامورند به وظیفه. بسیار مشتاقم بدانم ریشه این نوع برخورد سخیف و امنیتی، که دون شان دانشجو و همچنین دولت اعتدال(!) است از کجا سرچشمه می گیرد؟ 

 

و در آخر باید به محضرتان عرض کنم که جناب دکتر؛ باور کنید که نظام را با اعمال امنیتی و نظامی و انتظامی و اطلاعاتی و ... نمی توان حفظ کرد. باید به وضع معیشت مردم رسیدگی شود، باید عدالت اجتماعی در جامعه برقرار گردد، باید نیازهای اساسی مردم، اساسی رفع شود باید ...

و گزاره آخر آنکه: با توهین و برچسب و سانسور تا به حال هیچ کس به اهداف خود نرسیده است، باور کنید...هیچ کس!!!

امیدوارم در راه خدمت به نظام جمهوری اسلامی، ثابت قدم و استوار باشید.

 

هادی مسعودی-عضو شورای مرکزی جنبش عدالتخواه دانشجویی

 

----------------------------------------------------------------------------------------

پیشنهاد می کنم مطلب زیبا و پر از درد و دغدغه برادرم و استاد عزیزم، سلمان کدیور را هم مطالعه کنید:

نامه سرگشاده به مسئولین نظام پیرامون همایش مبارزه با فساد



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آذر ۹۳ ، ۱۷:۲۸
هادی مسعودی

هر حرکت یا جنبش اجتماعی پس از گذران چند دهه یا چند دوره ی مهم از حیات خود نیاز به توقفی کوتاه برای تنفس جدید و تعیین اولویت های پیش رو با توجه به مقتضیات زمان حال خود دارد . امروز پس از حدود چند دهه از فعالیت جنبش دانشجویی در ایران، زمان آن رسیده است که بایدها و نبایدهای جریان دانشجویی را مورد واکاوی قرار دهیم . در این نوشتار قصد داریم تا آسیب های جنبش دانشجویی را در سال های اخیر مورد بررسی قرار دهیم.

      درگیر نشدن در کارهای صرفا واکنشی

اکنون، پس از گذشت سه دهه از انقلاب اسلامی، دیگر زمان آزمون و خطا گذشته است و موقع آن رسیده است که آرمان ها و شعارهای انقلاب، به منصه ظهور رسیده، از حالت انتزاعی و کیهانی خارج شده و به مرحله اجرا و عمل برسد. امروز اقتضای زمانی ایجاب می کند که شعارهای انقلاب را به جای نمادینه، نهادینه کنیم و وارد ساز و کارهای اجرایی و عینی جامعه نماییم.

با توجه به موارد مذکور، لزوم حرکت های ایجابی و کنشی از سوی جریان دانشجویی- ناظر به دهه پیشرفت و عدالت- قابل اثبات است. جنبش دانشجویی زمان درگیری در بازی های زرگری و سیاسی و سطحی را گذرانده است و وارد فاز جدیدی شده است. تراز دانشجوی دهه 90 با دانشجوی دهه 70 و 80 بسیار متفاوت است، رسالت ها متناظر به زمان و سنگرهای فتح شده و راه های پیموده شده تغییر کرده است و اگر دانشجوی امروزی درگیر صرفا مسائل واکنشی شده و از حرکت های ایجابی و متناسب با نیازهای زمان غافل شود و پا به پای انقلاب، حرکت نکند، محکوم به رکود و جمود گردیده و فلسفه وجودی خویش را از دست خواهد داد. باید مراقب باشیم که برخی احزاب سیاسی، برای ما اولویت سازی نکرده و فضای ذهنیمان را تحت تاثیر-و یا در مواردی تسخیر- قرار ندهند.

فهم نیازهای امروز انقلاب و عملیات در راستای آن

به نظر میرسد جنبش دانشجویی کنونی، دچار نوعی "خود کم بینی" مفرط گردیده و در معادلات امروزی اجتماع و تغییر و تحولات صورت گرفته، برای خود نقشی قائل نیست و یا اگر نقشی قائل باشد، به حداقل ها اکتفا کرده است؛ به عبارت بهتر جنبش دانشجویی امروز به آب نبات چوبی راضی گشته و از رسالت های اصلی خویش، چشم پوشانده است.

اما وقتی نقش جنبش دانشجویی در سال های اخیر را مورد بررسی قرار داده و همچنین به انتظارات امام خامنه ای(ارواحنا له الفدا) از جریان دانشجویی نظر بیفکنیم به نتایج دیگری می رسیم. عملکرد دانشجویان انقدر می تواند جدی باشد که پس از فتح لانه جاسوسی، با تایید شدید امام(ره) مواجه شده و " انقلاب دوم" نام گیرد. یکی از راه های تشخیص اهمیت وظیفه و نقش آفرینی جنبش دانشجویی در معادلات کشوری، انتظارات مهم و ثقیل رهبری، از این قشر است؛ انتظارات رهبر معظم انقلاب از دانشجویان، بسیار زیاد و طویل بوده و در این وجیزه نمی گنجد اما شاید مهم ترین شاهد بر این مدعا(یعنی اهمیت نقش دانشجویان از جانب رهبری)، اتصاف "افسر جوان جنگ نرم" بودن دانشجویان در نبرد امروزی انقلاب اسلامی با دشمنان توسط معظم له است.

با این اوصاف، شناخت وظایف جریان دانشجویی و نیازهای امروز انقلاب بسیار ضروری و مبرهن است. به نظر نگارنده، با توجه به اینکه دیگر زمان "خاله زنک بازی های سیاسی" گذشته است و تمرکز امروز دشمن-چه بیرونی و چه درونی- بر امر اقتصاد است، جنبش دانشجویی باید بتواند متناسب با نیازهای امروز مردم و مستضعفین جامعه، گفتمان اصیل انقلاب را بازتولید کرده و با توجه به آن وارد عمل شود. مسئله اقتصاد مقاومتی که در ذیل آن موارد بسیاری مانند، زمین خواری، چنبره بانک ها بر مال و جان مردم، مسکن مهر(که 2 میلیون از مردم ایران چشم انتظار اتمام مسکن مهر می باشند)، نظام سلامت، موضوع کشاورزی و معضل کم آبی، مسئله مهم کار تولیدی و صنعتی در کلانشهرها و معضل تجاری سازی، عقب گرد از مهم ترین آرمان های انقلاب در سیاست خارجه دولت فعلی، مهاجرت دویست هزار نفری مردم سیستان و بلوچستان از آن منطقه به دلایل مختلف(مانند نگاه امنیتی بیش از حد به آن منطقه، ضعف مدیریت مدیران بومی و ...)، مساله مهم و تاسف بار راه درآمد شهرداریها(تراکم فروشی و تغییر کاربری آنان)، یکی به نعل یکی به میخ زدن دولت در مبارزه با مفاسد اقتصادی(بدلیل عدم شفاف سازی اطلاعات در حوزه های مختلف اعم از بانک و مسکن و ...) و ... که محل رسوخ دشمن در چند سال اخیر بوده است، باید توسط جریان دانشجویی مورد توجه و مطالبه جدی قرار گیرد.

علم وعمل، همزمان با هم

یکی از آسیب هایی که گریبانگیر جریان دانشجویی در سال های اخیر بوده است، کنار نیامدن با دوگانگی علم وعمل می باشد، گاها به بهانه کسب علم و معرفت در غرفه ها واتاق های خویش، به دور از لمس مشکلات محرومین و مستضعفین جامعه، از عمل جا مانده ایم و بعضی اوقات هم به نام عمل به موقع، از مشورت و کسب تجربه غفلت کرده ایم. به نظر نویسنده، شان دانشجو عمل به هنگام به همراه کسب علم و معرفت است. تفکر و علمی که منتج به عمب بیرونی نشود نوعی انحراف است؛ تفکری که در جای خود ساکن بماند و در رفتار ظهور ننماید می گندد. حضرت امیر(ع) میفرمایند: "فروترین مرتبه دانش آن است که بر سر زبان مانده باشد و برترین مرتبه دانش آن است که در رفتار انسان نمود یافته باشد." حالت جریان دانشجویی، باید "تجافی" گونه باشد، ایستاده فکر کند و فاصله بین تفکر و عملیات آن، زیاد نباشد؛ " قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُم بِوَاحِدَةٍ أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَفُرَادَى ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا..."

 ارتباط نزدیک با مردم و کف جامعه

یکی از مهم ترین شئون جنبش دانشجویی که متاسفانه سال هاست از آن غافل شده است، ارتباط نزدیک و رو در رو با مردم جامعه است. تریبون پابرهنگان در جامعه شدن و بلندگوی محرومین بین مسئولین گردیدن یکی از مهم ترین و مغفول ترین رسالت های جریان دانشجویی در چند سال اخیر است. حقیر بر این باورم که اگر دغدغه های جریان دانشجویی محصور در چارچوب دانشگاه بماند محکوم به فنا بوده و اثر قابل توجهی نخواهد داشت؛دغدغه انقلابی اگر با درد مردم آمیخته نگردد مانا نخواهد بود.

کار جبهه ای و دوری از اعمال واگرا و گسسته

یکی از نکات بسیار مهم که برای ادامه راه جریان دانشجویی امروز، ضروری به نظر میرسد، جریان سازی است. همچنین یکی از وظایفی که رهبری انقلاب برای دانشجویان ترسیم نمودند مسئله تصمیم سازی برای مسئولین است. یعنی دانشجویان فضایی را برای مردم و مسئولین در جامعه ایجاد کنند که مسئولین را مجبور به اتخاذ تصمیماتی گردانند. به نظر نگارنده لازمه تصمیم سازی برای مسئولین و گفتمان سازی برای جامعه، جریان سازی است. جریان سازی یعنی دانشجویان داعیه ای را به انحاء و شیوه های مختلف، از راه های گوناگون در جامعه مطرح کنند که فضای جامعه تحت الشعاع این موضوع قرار گیرد(البته یکی از ویژگی های شکل گیری جریان در جامعه، مداوم بودن و مقطعی نبودن آن است). دانشجویان ابتدائا مطالبه ای را سر دست قرار داده، در جامعه مطرح نمایند و با منطق قوی، جریان رسانه ای و مردمی را تحت تاثیر قرار داده ، وارد کار نمایند و از این طریق "هوای تنفس جامعه" را مدتی عوض کنند. به نظر میرسد که امروز جنبش دانشجویی به بلوغ جریان سازی در برخی مسائل رسیده است. با این اوصاف برای برداشتن بار از دوش انقلاب اسلامی به عنوان افسران جنگ نرم و جریان سازی، ورود به کار جبهه ای برای جریان های دانشجویی اهمیت میابد.

کار جبهه ای یعنی تشکل های دانشجویی که دارای دغدغه و اهداف کلان مشترک می باشند، همگی پشت یک خاکریز، با تعریف "عملیات مشترک"، کارهای بر زمین مانده انقلاب را بین خود تقسیم کنند و متناسب با ظرفیت و خاستگاه شکل گیری تشکل و همچنین نیازهای انقلاب، برای خود اولویت بنده کرده و با تعامل و کار مشترک پازل انقلاب اسلامی را تکمیل نمایند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آذر ۹۳ ، ۱۷:۱۷
هادی مسعودی

  قسمت  دوم:

  عمل به شعارها به صورت گزینشی و با مبنای نومن بعض و نکفر ببعض

 

  از دیگر آسیب هایی که جریان حزب الله به آن دچار است، این است که به صورت موسع شعار می دهیم و به صورت کاملا مضیق عمل می کنیم. یعنی شعارهایمان شعاعی گسترده دارند اما در مقام عمل، حرف هایمان در حد مسائل سطحی و ظاهری دین می مانند و در چارچوب فردیات ما حبس می شوند.شعار اسلامی شدن در تمام وجوه و برقراری شعائر دین را در تمام حالات میدهیم، اما این شعارها برای مردم جز در یک مسجد، با برقراری زیارت عاشورا و یا دعای کمیل، یا یک مراسم روضه متجلی نمی شود؛ اما وقتی وارد ساختارسازی در جامعه می شویم، زمانیکه معضل امروز بانک ها را از نظر می گذرانیم، خود به خود به یک دوگانگی و تناقض می رسیم.در مقام شعار، اسلام باید تنها معیار تشخیص صحت و یا عدم صحت مسائل باشد، اما زمان عمل، در بانکداری و شیوه مدیریت و سبک زندگی مسئولین و نحوه تعامل با مردم و ... اثری از اسلام و فرهنگ انقلابی دیده نمی شود، کانه اسلام فقط در مسجد و توسط یک عمامه به سر یافت و دیده می شود و بس.آیا این موضوع، تایید عملی این جمله نیست که: «دین از سیاست جداست.»؟ سکولاریزم یعنی جدایی دین از تمام صحنه های اجتماعی زندگی(اعم از مسائل فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و ...). متاسفانه ما در جمهوری اسلامی، نه با زبان که با عمل خود و با مدیریت ناکارآمد خویش، مروج این تفکر سکولاریستی می شویم، تفکری که اصولا انقلاب اسلامی ایران در تقابل با آن شکل گرفت.

 

  عدم درک صحیح و عینی از برخی شعارهای مهم و محوری

 

متاسفانه نگاه ما به بسیاری از شعارها و کلام های مورد اشاره رهبری، تقلیل وارانه و کاریکاتوریست.دائما دم از کار فرهنگی می زنیم، این جمله آقا را که :"بنده حاضرم برای فرهنگ جانم را فدا کنم" بارها و بارها تکرار می کنیم، اما باز هم به سبک مذکور، کار فرهنگی را به مسائل ظاهری و پوسته دین تنزل داده و با توجه به اینکه معمولا، پرداختن به این سنخ اعمال، مخدرهای خوبی برای توجیه و ارضای حس تکلیف مداری ماست، اصولا به سمت تفهیم و تفکر پیرامون فرهنگ و کار واقعا فرهنگی حرکت هم نمی کنیم.از نظر نگارنده، کار فرهنگی ای که جدای از زندگی توده مردم باشد و با بدنه اجتماع رابطه ای عینی برقرار نکند، کار "ضد فرهنگی" است؛ و نه کار فرهنگی؛ 

 

1.اگر فرهنگ به منزله هوایی است که باید تنفس شود(طبق تعریف رهبری)؛

 

2.و اگر به این موضوع باور داشته باشیم که پرداختن به نیازهای امروز و اولویت دار انقلاب و حل مشکلات آن، اعمالی فرهنگی به حساب می آیند؛

 

3.و با توجه به نوع نامگذاری چند سال اخیر توسط امام خامنه ای و تاکیدات معظم له به امر اقتصاد و هجوم بیش از پیش دشمن از طریق اقتصاد به جمهوری اسلامی؛

 

با این سه مقدمه، پس رسیدن به این نتیجه که امروز بهترین نوع کار فرهنگی تلاش در جهت بهبود وضعیت اقتصاد کشور و پیشرفت هر روزه در جهت عدالت می باشد، سخت و پیچیده نیست.

 

با این اوصاف، مثلا تاسیس یه کارخانه تولیدی-صنعتی (با توجه به مسئله بیکاری در جامعه امروز ما)، می تواند عمیق ترین نوع کار فرهنگی باشد.یا مطالبه از مسئولین برای پیگیری معضل دلالی و سوداگری در بازار و تلاش در راه احقاق حقوق کشاورزان و یا پیگیری مشکلات مناطق محروم شهرمان و کوشش در جهت کاهش اختلاف طبقه فقیر و غنی و ... کارهایی به مراتب فرهنگی تری به حساب می آیند به نسبت برگزاری یک مراسم عزاداری و دادن شام و نذری و توصیه زبانی مردم به رعایت تقوا(البته که این هم در جای خود بسیار لازم است، بحث حقیر معطوف به درجه بندی و اهمیت انواع کار فرهنگی است.)

   

ارزش گذاری متناسب با ظاهر افراد؛ مبنای قضاوت ما

نوعی نگاه معطوف بر ظاهر و نوع پوشش افراد، امروز بر دیدگاه ها و قضاوت های ما سیطره دارد.خودمان در سبک زندگی و نوع خرج کردن ها و ازدواج کردن هایمان، اصولا معیارهای دینی و مکتبی را دخیل نمی کنیم، اما از بیرون بودن چند نخ موی یک دختر، به فاسد و فاسق بودن او حکم می کنیم.امام به ما آموخت معیار، عملکرد افراد است و نه ظاهر و پست و مقام آنان.وقتی امام روح الله جنگ جدید را، جنگ فقر و غنا، استضعاف و استکبار ترسیم می کنند، در واقع خط بطلانی بر دیگر تقسیم بندی ها و جناح بندی ها مانند: "با حجاب- بد حجاب" ، "شیعه-سنی" و ... می کشند.

 

بر اساس مشی امام خمینی(ره) بر این عقیده ام که شخصی که در برخی معیارهای فردی مانند حجاب، نماز و ... لنگ می زند اما دغدغه جامعه و هم نوعان خویش را دارد، بیشتر لائق احترام است تا شخص متنسکی که به معیارهای فردی بسیار مقید بوده اما، مسائل و مشکلات جامعه برای او محلی از اعراب ندارد.نگارنده شخص اول را مذهبی و حزب اللهی میداند و نه شخص دوم را.پس هر کسی که به گفتمان امام اعتقاد داشته باشد، در راه بهبود وضع جامعه خویش تلاش کند و شب های قدر قرآن بر سر گیرد، حزب اللهی(به معنای واقعی کلمه) نام دارد.

هادی مسعودی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۳ ، ۲۳:۲۱
هادی مسعودی

گاهی اوقات شاید لازم باشد به گرد هم آییم و در یک خلوت جمعی، به حال خویش نظر کنیم و محاسبه ای جمعی نماییم و به راه های چاره بیندیشیم.تا زمانیکه نتوانیم گرایش های حاکم بر رفتارهایمان را که عموما بیشتر از آنکه از مکتبمان نشئت گیرد، از زبانمان ساطع می شود را نقد کنیم، هیچگاه از وضع موجود کنده نشده و به سوی شرایط مطلوب گذار نخواهیم کرد.آسیب های حاکم بر اعمال ما(به اصطلاح مذهبیون)، بسیار گسترده و عمیق است و مع الاسف ما نه تنها نسبت به گستردگی آسیب ها بی توجهیم بلکه در قبال عمق اثرگذاری این اشکالات، در تغافل به سر می بریم.پیش از پرداختن به به برخی از ضعف های اپیدمی شده در جریان حزب الله باید به این نکته اشاره کنم که خویش را از اتصاف به این نقاط ضعف، بری نمی دانم و اولین مخاطب این نوشتار را، «خودم» می دانم؛ مهم ترین آسیب های حاکم بر عملکرد مذهبیون را شاید بتوان موارد زیر عنوان نمود:

 

1.نگاه غلط و ناقص به مفهوم انقلاب اسلامی و مبانی و اهداف آن:

الف) نگاه اشتباه به مفهوم انقلاب اسلامی: 

 

ما به اصطلاح مذهبیون، اگر خویش را حافظ انقلاب اسلامی میدانیم، لا جرم به شناخت آن محتاجیم.چگونه می شود از چیزی حراست کرد بدون شناخت درست و اصولی اهداف و عقبه آن چیز؟ اجمالا اینکه، انقلاب اسلامی، مفهومی مقطعی نیست، انقلاب اسلامی ایران، عقبه ای تاریخی از زمان هبوط آدم و حوا بر زمین تا انقلاب های سلیمان و موسی و ابراهیم و تا انقلاب اسلامی رسول الله(ص) دارد.خون 124000 پیغمبر و 13 معصوم به پای این انقلاب ریخته شده است.به گفته امام روح الله ما به هدفی دست یافتیم که متاسفانه اکثر انبیا و اولیا از رسیدن به آن هدف(تشکیل حکومت) ناکام ماندند.هنگامیکه اینگونه به انقلاب اسلامی نگاه شود، دست کم دو اتفاق مهم می افتد: 1)متوجه سنگینی و عظمت مسئولیت این انقلاب بر دوش خویش می شویم. 2)با فهم اهمیت انقلاب اسلامی در برابر اشتباهات، سهل انگار و بی تفاوت نخواهیم شد و دیگر اهداف و عقبه عظیم انقلاب را، فدای آقازاده بازی ها و بی عرضگی ها و خودباختگی ها و ظاهرسازی ها نخواهیم کرد.

 

ب) تلقی اشتباه از مسئله برقراری شعائر دین(به خصوص عزاداریها):

 

در این رابطه حرف بسیار است؛ اشاره ای کنم و بگذرم.متاسفانه دیده شده که ما،گاها محتوا و سیرت را فدای ظاهر و صورت کرده و رفع تکلیف وار، با انجام صرفا شعائر دین، خود را از خود راضی می کنیم. مشکل دیگری که به آن دچاریم این است که، گاها دچار نقض غرض شده و پس از مدتی، با اصرار بیش از حد و غیر منطقی به اسباب و وسایل، از تحقق اهداف صرف نظر کرده و خودمان، خودمان را فراموش می کنیم.اگر به فلسفه اصلی و نهایی عزاداری رجوع کنیم، متوجه می شویم که دلیل تعبیه عزاداری در متن احکام اسلام، دقیقا همان اهداف اسلام است. اگر عزاداریها منتج به اهداف اقامه دین و شریعت نگردند، از مسیر اصلی خویش خارج شده اند. آیا واقعا امروز، روند حاکم بر عزاداریهای ما، در جهت تحقق اهداف انقلاب است؟آیا امروز مجالس عزای ما، نقش آفرینی به خصوصی در راه برچیدن ظلم و نفاق و تحجر در جامعه دارد؟آیا به نظر نمی رسد فاصله ای – شاید نجومی- بین مجالس ما ودرد توده مردم وجود دارد؟

 

ج)نگاه غلط به مفهوم عدالت و عینیت ان در زندگی(به عنوان بالا ترین هدف انقلاب اسلامی):

 

ما در این موضوع، به دو اشکال دچاریم: 1)فهم شفافی از مفهوم عدالت نداریم. 2)عدالت را آنقدر آسمانی و کیهانی معرفی می کنیم که در ربط اینمفهوم حیاتی با زندگی عینی مان می مانیم. بین عدالت و معنویت اختلافی نیست، اعمال عادلانه ما، تماما معنوی است و معنویت ما، متضمن عدالت در جامعه ماست.باید و لزوما پس از تعریف فلسفی از عدالت، به تعریف حقوقی و زمینی از این مفهوم روی بیاوریم؛ باید برای پیاده کردن عدالت اجتماعی در جامعه، ساختارسازی و نهادسازی کنیم و وارد عمل شویم.به قول استاد رحیم پور ازغدی، عدالت باید تعدادی از ما را بگزد و برای عده ای از ما، برگ جریمه ای صادر کند.نباید عدالت را فقط تعریف کرد و پیرامون آن حرافی نمود و آنرا در ظاقچه گذاشت.

  

نکته آخر در این حوزه آنکه، باید مراقب این آسیب باشیم، که عده ای با قلب مفهوم "عدالت"، این موضوع را صرفا به مسائل فردی تقلیل داده و صرفا آن را در برابر "فسق" قرار میدهند.در صورتیکه انقلاب اسلامی به وقوع پیوست، که عدالت تبدیل به صفت جمعی نظام های اجتماعی و ساختارهای موجود در جامعه گردد، نه اینکه به عدالت به چشم صفتی فردی نگاه شود؛ برقراری عدالت در برابر مسئله " ظلم" مهم ترین هدف انقلاب اسلامی به شهادت رهبران آن است(البته که عدالت فردی خود مقدمه ای بر عدالت اجتماعی است).

ادامه دارد...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۳ ، ۲۳:۱۸
هادی مسعودی

بعد از پیگیری های زیاد و زحمات برخی دوستان برای تدوین مرامنامه جریان عدالتخواه شیراز، به پیشنهاد دوستان قرار بر این شد که برای رونمایی از سایت عدالتخواهان و مرامنامه، همزمان با هم همایشی برگزار کنیم و کار سایت را به صورت رسمی شروع کرده و مرامنامه را هم با صدای بلندی به گوش همه فعالان و علاقه مندان به این گفتمان برسونیم.

ابتدائا قرار بر این شد که همایش را مثل دیگر جلساتمون توی سالن کنفرانس درمانگاه پوستچی برگزار کنیم؛ سخنران اصلی مراسم هم، مهندس کدیور، دبیر اسبق مجمع باشن؛ زعم ما بر این بود که مثل جلسات ضیافت عدالت که توی ماه رمضان برگزار می کردیم و به صورت گسترده برای تبلیغ برنامه پیامک می زدیم و در روال برگزاری برنامه به مشکلی هم بر نمی خوردیم، این بار هم بتوانیم همایش ساده و مهم خودمون را بگیریم و به کارمون ادامه بدیم.

با این پیشفرض بود که بعد از اینکه هماهنگی اولیه برای برگزاری جلسه در درمانگاه پوستچی با مدیر درمانگاه انجام شد، مثل روال سابق پیامک تبلیغ برنامه را برای اکثر شماره هایی که در سامانه پیامکی مجمع وجود دارد ارسال کردیم(که البته جزء این شماره ها شماره مسئولین ارشد استانی و اعضای شورای شهر و ... هم وجود داشتن). تا صبحی که قرار بود برنامه برگزار بشه حدودا هیچ مشکلی وجود نداشت و کارها بر وفق مراد پیش میرفت. اما...حدودا 3 ساعت قبل از شروع برنامه( یعنی حدود ساعت 14)، از حراست درمانگاه با ما تماس گرفتند؛ حرفشون این بود که شما باید برای برگزاری این برنامه از حراست کل دانشگاه علوم پزشکی مجوز می گرفتید! و تا وقتیکه اونها به شما مجوز ندن ما هم در را به روی شما باز نمی کنیم!!

واقعا دقایق سختی برای ما بود...بعدا بعد از یک سری پیگیری ها متوجه شدیم که اشکال کار از پیامک هایی بوده که ما به افراد ارسال کردیم و ظاهرا برگزاری یک جلسه ساده برای رونمایی از یک سایت ساده و مرامنامه هم برای برخی اعضای شورای شهر و برخی مسئولین شهری انقدر ثقیل و غیر قابل پذیرش بوده که تمام تلاششون را به کار گرفتن تا نگذارن ما این جلسه را برگزار کنیم؛ اما خب، زهی خیال باطل...

از بحث اصلی دور نشم. خلاصه اینکه ما رفتیم پیش مسئول حراست علوم پزشکی که ببینیم مشکل کار کجا بوده، که با پاسخ قاطع مواجه شدیم و آنان در کمال صراحت گفتند که "خیر"، و اینکه ما باید برناممون را کنسل کنیم و... اما از اون جهت که بسیجی میمیرد ذلت نمی پذیرد و اینکه ما برای حرفی که می زنیم و قراری که میگذاریم ارزش قائلیم، شروع کردیم به تماس گرفتن با این و آن برای جابجایی مکان. اما از اون جهت که ما عدالتخواهیم و دوستانمون توی این شهر کار خودشون را همیشه خوب بلد بودن(از این جهت که وظیفه ما پیدا کردن نقاط منفی افراد و گروه های شهری است، ما باید نقاط افتراق را بجوییم و مطالبه کنیم و با هیچ احدی هم عقد اخوت نبسته ایم)، حدودا هیچ کدام از گروه های شهری و دانشگاهی و ... حاضر به دادن یک مکان برای برگزاری جلسه 2 ساعته ما نبودند، چرا که امکان داشت راه دادن به جریان منحوس! عدالتخواهی توسط دوستان، نان برخی را آجر کند، ممکن است از فردا به آنها بد نگاه شود، شاید دیگر آن پستی که برایش سال ها تلاش می کرده اند به جرم ارتباط با عدالتخواهان، به آنان داده نشود و .... بالاخره اینکه، بعد از کلی پیگیری و تماس و ... خبر رسید که کانون رهپویان وصال اجازه برگزاری جلسه را در این مکان به ما داده اند؛ ب

یست دقیقه مونده به جلسه، پیامک تغییر مکان جلسه برای همان شماره ها(با همون اوصاف) ارسال شد. ما هم به سرعت به سمت مکان جدید برگزرای جلسه حرکت کردیم، اما ....نزدیکیای کانون رهپویان(فلکه معلم) بودیم که با تماس گرفته شد که کانون رهپویان هم به دلیل فشارهای وارده، از دادن مکان به شما برای برگزاری جلسه معذور هست و خلاصه اینکه ما شرمنده ایم!!!

ظاهرا همون مسئولین معلوم الحال که به دلایل کاملا واضحی از جریان عدالتخواه کینه های بدریه و خیبریه داشتند، با شنیدن برگزاری جلسه در کانون رهپویان، برافروخته شده و تماس پشت تماس با مسئولین رهپویان گرفته بودند که آقا نگذارید این منحرفان به کانون راه پیدا کنند و ...وضعیت، وضعیت حساس و بحرانی بود، باید سریعا تصمیم میگرفتیم، دو کار را میتوانستیم انجام بدیم؛ یا اینکه برنامه را لغو کرده و یک زمان دیگه جلسه را برگزار می کردیم( که با توجه به عوض شدن مکان و اینکه برخی مسئولین خیال نکنند هر کاری که دلشون بخواد میتونن توی این شهر انجام بدن) بنده با این نظر مخالف بودم، یا اینکه برنامه را مقابل درب کانون برگزار می کردیم.

تصمیم بر این شد که جلسه را مقابل درب کانون در پیاده رو اجرا کنیم، در حال نصب بنر برای شروع برنامه بودیم که ناگهان...دیدیم آقای انجوی نژاد وارد کانون شدند، بنده هم به سرعت پیش ایشون رفتم و ما وقع را براشون توضیح دادم، جواب ایشون این بود: "غلط کردند، بیایید و برنامتون را اجرا کنید." بالاخره بعد از انبوهی از سختی و مشقت برای برگزاری یک جلسه ساده، ما موفق شدیم برناممون را اجرا کرده و اتفاق بسیار خوب و مهم این بود که سخنران اصلی برنامه ما، تبدیل شد به حجت الاسلام سید محمد انجوی نژاد و ایشون در برنامه ما حضور به هم رسوندند و سخنرانی نمودند و نکات بسیار مهم و دقیقی را مطرح کردند.

نتیجه:

1.این قضیه این پیام را برای ما داشت که چگونه عده ای در شهر، میتوانند با امکانات حداقل، با جمعیتی قلیل اما با عزم های راسخ و ارده های محکم و البته منطق قوی، به گونه ای خار در چشم بعضی سرمایه سالاران شهر شوند و چنان سد راهشان گردند، که آنان طاقت دیدن برگزاری یک همایش ساده توسط این گروه اندک را هم نداشته باشند و تمام توان خود را در راستای بایکوت این جریان به کار گیرند...که البته سنت و تقدیر حق طبق حکم الهی مبرهن است که به چه کسانی تعلق می گیرد؛ و لینصرن الله من ینصره...

2.دومین نتیجه اینکه همیشه پافشاری بر یک تصمیم حقانی و سپردن کار به خدا، موجب نزول برکت از طرف خداوند شده و نتایج کار را بهتر و مطلوب تر می کند...والذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا...

3....والذین جاهدو فینا لنهدینهم سبلنا و ان الله لمع المحسنین... اللهم ما بنا من نعنمت فمنک...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۳ ، ۲۳:۱۶
هادی مسعودی