آرمان خواهی

دوشنبه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۱، ۱۲:۳۱ ق.ظ

یار در خانه و ما گرد جهان می گردیم...

در جامعه امروزی ما، کلماتی از قبیل "سیاست" و "سیاستمدار" معانی زیبایی را در ذهن انسان شکل نمی دهد.معمولا در عرف جامعه کنونی،سیاست یا بی پدر و مادر است و یا کثیف و سیاستمدار به شخصی گفته می شود که فضیلت های فردی را رذیلت های اجتماعی دانسته و کسی زرنگ تر و زیرک تر است که تمام راه ها را برای اهداف نامشروع خود،مشروع دانسته و با توجه به قاعده"هدف وسیله را توجیه می کند"به تمام اهداف خود برسد،حتی از راه دروغ و قتل و غارت و فساد و...

اما سوالی در اینجا پیش می آید  و  آن اینکه آیا قرائت دین از سیاست هم به همین معناست؟آیا دین هم چنین برداشتی از سیاستمدار دارد؟با تاملی در آثار دینی و کلام بزرگان و رهبران دینی مان یه نتیجه ای دیگر می رسیم.

جالب اینجاست که تصور امروزی از مفهوم سیاست با برداشت عوام در زمان حضرت امیر(ع) از این کلمه،بسیار نزدیک است،شاهد این مدعا کلام آن حضرت است که می فرمایند:"به خدا سوگند، معاویه زیرک تر از من نیست، لیکن شیوه او پیمان شکنی و ستمگری است. اگر نیرنگ ناخوشانید شمرده نمی شد، زیرک تر از من کسی نبود. اما خداوند پیمان شکنان را در رستاخیز معرفی خواهد کرد."

اما معنای واژه سیاست از نظر اسلام چیست؟

امام خمینی(ره)می فرمایند:" سیاست این است که جامعه را هدایت کند، و راه ببرد و تمام این مصالح جامعه را درنظر بگیرد و اینها را هدایت کند به طرف آن چیزی که صلاح‌شان است، صلاح ملت است، صلاح افراد است، و این مختص انبیاء است دیگران این سیاست را نمی‌توانند اداره کنند، این مختص به انبیا و اولیاء است و به تبع آنها علمای بیدار اسلام."

با توجه به این دید از سیاست،سیاست مدار واقعی به کسی گفته می‌شود که دارای شناخت کامل از انسان و نیازهای او بوده و از اوضاع جهانی و روند سیاستهای حاکم بر جوامع مختلف آگاه باشد و روشی را انتخاب نماید که جامعه خود را در عزت و سرفرازی به شاهراه کمال هدایت کند.

امروزه نوعی تفکر منحرف از جوامع غربی و غیر دینی به جامعه ما سرایت کرده است که اگر به خوبی تبیین نشود می تواند اساس سیاست بر مبنای اسلام و به تبع آن اسلام ناب را مورد هجوم قرار دهد.امروزه به بهانه اینکه دین بالاتر از آن است که بخواهد در مسائل سیاسی وارد شود، عده ای سعی در تفکیک دین از سیاست دارند(سکولاریزم).این نظریه برای دین در زندگی اجتماعی نقشی قائل نیست و دین را صرفا وسیله ای برای اغنای حالت درونی و معنوی انسان می داند.حقانیت دین مهم نیست،مهم فایده دین است و به همین دلیل بین مسجد و کلیسا و خانقاه هیچ تفاوتی قائل نیست.اساس این تفکر بر نفی حقیقت،عدالت و معنویت است و روش آنان برای اعمال عقاید خویش،بدعت و تکه تکه کردن دین است،در واقع ابتدا دین را مسخ(تغییر) می کنند و سپس آنرا نسخ(نابود) می نمایند.

اگر در جوامع غربی جدایی از دین،باعث رشد و پیشرفت آنان شد به خاطر احکام و دستورات منسوخ و تحریف شده مسیحیت بود.علمای مسیحی با ترویج افکاری قبیح و منجمد،با خدعه و نیرنگ،بهشت و جهنم را در ازای اعمال صالح و ناصالح مبادله می کردند.اما اسلام اینگونه نیست.اسلام دینی است جاودانی و همه جانبه که برای ماندن آمده است.نسخه جدایی دین از سیاست به هیچ عنوان برای اسلام کارساز نیست زیرا مفاهیم اجتماعی مانند جهاد و امر به معروف و نهی از منکر در متن اسلام قرار داده شده است.هم چنین سکولاریزم به این دلیل برای ما هضم نشدنی است که سیره ائمه(علیهم السلام) ورود تمام قد در مسائل سیاسی و اجتماعی بوده است.به دلایل مذکور و صدها دلیل دیگر که در اینجا مجال برای طرح آنها نیست راه پیشرفت ما چه از لحاظ مادی و چه از لحاظ معنوی تقلید کورکورانه از غرب و جدایی دین از سیاست نیست.

اگر ما امروز در جامعه مان نسبت به جوامع غربی از نظر پیشرفت مادی عقب هستیم،بدلیل عمل نکردن به احکام و اوامر اسلام است.اگر امروزه هنوز افراد بی سرپناه و بی خانمان را در گوشه و کنار خیابان های شهرمان در حال نظاره هستیم،به این دلیل است که مسئولین ما با عهدنامه مالک اشتر بیگانه اند،به این دلیل است که روحانیت ما هنوز روشن و دقیق به وظیفه تاریخی خویش پی نبرده و نقش نظارتی و مطالبه ای خود را یا فراموش کرده و یا به مسائلی سطحی و جزئی تقلیل داده اند و به این دلیل است که آحاد مردم ما هنوز به این حدیث حضرت رسول(ص) که می فرمایند:"هر کس فریاد انسان مظلومی را بشنود و به یاریش نشتابد مسلمان نیست"ایمان نیاورده اند.

اگر مسئولین شهری ما احکام اسلام را پیش چشم خود قرار می دانند هم اکنون در شهر شاهد مجتمع های سر به فلک کشیده،زنان فاحشه ای که از روی بی پولی تن فروشی می کنند،کارتن خوابی،بیماری که از روی بی پولی در احتضار است،تقسیم شهر به شمال و جنوب،رشوه خواری در برخی از ادارات،توزیع اکثر امکانات و ثروت در شمال و شمال غرب شهر و...نبودیم.

رمز پیشرفت غرب این است که احکام اسلام را از متن اسلام  زودتر از ما گرفت و عمل کرد و نتیجه گرفت.غرب به توصیه های اکید اسلام پیرامون رعایت نظم و وفای به "و ...عهد عمل کرد و جواب گرفت.اگر ما از نظر علمی عقب هستیم به خاطر عمل نکردن به احادیثی مانند:"طلب علم فریضه ای است بر تمام مسلمانان" "علم را بجویید ولو در چین است.

آیا وقت آن نرسیده است که به خود بیاییم و از تاریخ صدر اسلام الگو بگیریم؟در عصر پیامبر اکرم(ص) چگونه تعدادی عرب،با آن تجهیزات کم و ناقص توانستند در کمتر از نیم قرن ایران و روم(دو ابر قدرت آن زمان در دنیا) را فتح کنند و تبدیل به یکی از قطب های سیاسی اجتماعی آن زمان شوند؟آیا جز عمل به تعالیم اسلام ناب بود؟


پی نوشت:در چند روز اخیرکه شاهد مناظره مکتوب برادرم مهندس کدیور و یکی از دوستان همفکر با موتلفه بودم،مسائل شنیده را به عینه دیدم.در یادداشت آقای م.م چند نکته را مشاهده کردم:
1.دائما توصیه به تقوا می دیدم اما در قلم ایشان تقوا را...
2.تعصب بیهوده روی شخصی که بیشترین آبرو را از ولایت فقیه برد دیدم و دائما از رهبری مایه گذاشتن را هم.
3.اصالت دادن به شخص معمم در هر حالتی حتی اگر در عمل رهرو معاویه باشد هم تعجب مرا به شدت برانگیخت.
4.دائم برچسب زدن(مانند ضد ولایت فقیه بودن)به طرف مقابل را دیدم و دمادم یادآوری شب اول قبر را نیز.
و قص علی هذا



نوشته شده توسط هادی مسعودی
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

یار در خانه و ما گرد جهان می گردیم...

دوشنبه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۱، ۱۲:۳۱ ق.ظ

در جامعه امروزی ما، کلماتی از قبیل "سیاست" و "سیاستمدار" معانی زیبایی را در ذهن انسان شکل نمی دهد.معمولا در عرف جامعه کنونی،سیاست یا بی پدر و مادر است و یا کثیف و سیاستمدار به شخصی گفته می شود که فضیلت های فردی را رذیلت های اجتماعی دانسته و کسی زرنگ تر و زیرک تر است که تمام راه ها را برای اهداف نامشروع خود،مشروع دانسته و با توجه به قاعده"هدف وسیله را توجیه می کند"به تمام اهداف خود برسد،حتی از راه دروغ و قتل و غارت و فساد و...

اما سوالی در اینجا پیش می آید  و  آن اینکه آیا قرائت دین از سیاست هم به همین معناست؟آیا دین هم چنین برداشتی از سیاستمدار دارد؟با تاملی در آثار دینی و کلام بزرگان و رهبران دینی مان یه نتیجه ای دیگر می رسیم.

جالب اینجاست که تصور امروزی از مفهوم سیاست با برداشت عوام در زمان حضرت امیر(ع) از این کلمه،بسیار نزدیک است،شاهد این مدعا کلام آن حضرت است که می فرمایند:"به خدا سوگند، معاویه زیرک تر از من نیست، لیکن شیوه او پیمان شکنی و ستمگری است. اگر نیرنگ ناخوشانید شمرده نمی شد، زیرک تر از من کسی نبود. اما خداوند پیمان شکنان را در رستاخیز معرفی خواهد کرد."

اما معنای واژه سیاست از نظر اسلام چیست؟

امام خمینی(ره)می فرمایند:" سیاست این است که جامعه را هدایت کند، و راه ببرد و تمام این مصالح جامعه را درنظر بگیرد و اینها را هدایت کند به طرف آن چیزی که صلاح‌شان است، صلاح ملت است، صلاح افراد است، و این مختص انبیاء است دیگران این سیاست را نمی‌توانند اداره کنند، این مختص به انبیا و اولیاء است و به تبع آنها علمای بیدار اسلام."

با توجه به این دید از سیاست،سیاست مدار واقعی به کسی گفته می‌شود که دارای شناخت کامل از انسان و نیازهای او بوده و از اوضاع جهانی و روند سیاستهای حاکم بر جوامع مختلف آگاه باشد و روشی را انتخاب نماید که جامعه خود را در عزت و سرفرازی به شاهراه کمال هدایت کند.

امروزه نوعی تفکر منحرف از جوامع غربی و غیر دینی به جامعه ما سرایت کرده است که اگر به خوبی تبیین نشود می تواند اساس سیاست بر مبنای اسلام و به تبع آن اسلام ناب را مورد هجوم قرار دهد.امروزه به بهانه اینکه دین بالاتر از آن است که بخواهد در مسائل سیاسی وارد شود، عده ای سعی در تفکیک دین از سیاست دارند(سکولاریزم).این نظریه برای دین در زندگی اجتماعی نقشی قائل نیست و دین را صرفا وسیله ای برای اغنای حالت درونی و معنوی انسان می داند.حقانیت دین مهم نیست،مهم فایده دین است و به همین دلیل بین مسجد و کلیسا و خانقاه هیچ تفاوتی قائل نیست.اساس این تفکر بر نفی حقیقت،عدالت و معنویت است و روش آنان برای اعمال عقاید خویش،بدعت و تکه تکه کردن دین است،در واقع ابتدا دین را مسخ(تغییر) می کنند و سپس آنرا نسخ(نابود) می نمایند.

اگر در جوامع غربی جدایی از دین،باعث رشد و پیشرفت آنان شد به خاطر احکام و دستورات منسوخ و تحریف شده مسیحیت بود.علمای مسیحی با ترویج افکاری قبیح و منجمد،با خدعه و نیرنگ،بهشت و جهنم را در ازای اعمال صالح و ناصالح مبادله می کردند.اما اسلام اینگونه نیست.اسلام دینی است جاودانی و همه جانبه که برای ماندن آمده است.نسخه جدایی دین از سیاست به هیچ عنوان برای اسلام کارساز نیست زیرا مفاهیم اجتماعی مانند جهاد و امر به معروف و نهی از منکر در متن اسلام قرار داده شده است.هم چنین سکولاریزم به این دلیل برای ما هضم نشدنی است که سیره ائمه(علیهم السلام) ورود تمام قد در مسائل سیاسی و اجتماعی بوده است.به دلایل مذکور و صدها دلیل دیگر که در اینجا مجال برای طرح آنها نیست راه پیشرفت ما چه از لحاظ مادی و چه از لحاظ معنوی تقلید کورکورانه از غرب و جدایی دین از سیاست نیست.

اگر ما امروز در جامعه مان نسبت به جوامع غربی از نظر پیشرفت مادی عقب هستیم،بدلیل عمل نکردن به احکام و اوامر اسلام است.اگر امروزه هنوز افراد بی سرپناه و بی خانمان را در گوشه و کنار خیابان های شهرمان در حال نظاره هستیم،به این دلیل است که مسئولین ما با عهدنامه مالک اشتر بیگانه اند،به این دلیل است که روحانیت ما هنوز روشن و دقیق به وظیفه تاریخی خویش پی نبرده و نقش نظارتی و مطالبه ای خود را یا فراموش کرده و یا به مسائلی سطحی و جزئی تقلیل داده اند و به این دلیل است که آحاد مردم ما هنوز به این حدیث حضرت رسول(ص) که می فرمایند:"هر کس فریاد انسان مظلومی را بشنود و به یاریش نشتابد مسلمان نیست"ایمان نیاورده اند.

اگر مسئولین شهری ما احکام اسلام را پیش چشم خود قرار می دانند هم اکنون در شهر شاهد مجتمع های سر به فلک کشیده،زنان فاحشه ای که از روی بی پولی تن فروشی می کنند،کارتن خوابی،بیماری که از روی بی پولی در احتضار است،تقسیم شهر به شمال و جنوب،رشوه خواری در برخی از ادارات،توزیع اکثر امکانات و ثروت در شمال و شمال غرب شهر و...نبودیم.

رمز پیشرفت غرب این است که احکام اسلام را از متن اسلام  زودتر از ما گرفت و عمل کرد و نتیجه گرفت.غرب به توصیه های اکید اسلام پیرامون رعایت نظم و وفای به "و ...عهد عمل کرد و جواب گرفت.اگر ما از نظر علمی عقب هستیم به خاطر عمل نکردن به احادیثی مانند:"طلب علم فریضه ای است بر تمام مسلمانان" "علم را بجویید ولو در چین است.

آیا وقت آن نرسیده است که به خود بیاییم و از تاریخ صدر اسلام الگو بگیریم؟در عصر پیامبر اکرم(ص) چگونه تعدادی عرب،با آن تجهیزات کم و ناقص توانستند در کمتر از نیم قرن ایران و روم(دو ابر قدرت آن زمان در دنیا) را فتح کنند و تبدیل به یکی از قطب های سیاسی اجتماعی آن زمان شوند؟آیا جز عمل به تعالیم اسلام ناب بود؟


پی نوشت:در چند روز اخیرکه شاهد مناظره مکتوب برادرم مهندس کدیور و یکی از دوستان همفکر با موتلفه بودم،مسائل شنیده را به عینه دیدم.در یادداشت آقای م.م چند نکته را مشاهده کردم:
1.دائما توصیه به تقوا می دیدم اما در قلم ایشان تقوا را...
2.تعصب بیهوده روی شخصی که بیشترین آبرو را از ولایت فقیه برد دیدم و دائما از رهبری مایه گذاشتن را هم.
3.اصالت دادن به شخص معمم در هر حالتی حتی اگر در عمل رهرو معاویه باشد هم تعجب مرا به شدت برانگیخت.
4.دائم برچسب زدن(مانند ضد ولایت فقیه بودن)به طرف مقابل را دیدم و دمادم یادآوری شب اول قبر را نیز.
و قص علی هذا

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۱۲/۲۸
هادی مسعودی

نظرات  (۶)

۲۸ اسفند ۹۱ ، ۰۸:۳۱ امین ایمنی
سلام
تبیینی لازم و ضروری بود برای پاک کردن دامن سیاست دینی ازتهمت های رایج.
البته رو یه سری مسائل پیرامون غرب و پیشرفتش
حرف دارم که اگرعمری بود، حضوری.
خداقوت،فاستقم.
پاسخ:
سلام برادر.انشاالله.یا علی
۲۸ اسفند ۹۱ ، ۱۱:۳۶ میلادفریدنیا
سلام با پی نوشتت مخالفم.
۲۹ اسفند ۹۱ ، ۰۹:۳۸ پیمان خسروی
سلام خوندم
۲۹ اسفند ۹۱ ، ۱۸:۰۸ سلمان کدیور
سلام برادر
سکولاریزم به معنای جدایی دین از تمام عرصه های اجتماعی است نه فقط عرصه سیاست.
پاسخ:
سلام برادر.ممنون
سلام
زنده باشی برادر
سلام
خوب بود حاجی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی