1)     باید به بعضی از دوستان عرض کنم که؛ عزیزان، خواهشا شلوغش نکنید؛ چرا صحنه را انقدر غبارآلود می کنید؟ بر فرض آنکه آقای ارشاد مقصر قطعی؛ بر فرض آنکه علی مطهری فتنه گر، بر فرض آنکه لحن آقای مطهری در نامه اش به امام جمعه محترم تند و گستاخانه بوده، بر فرض آنکه آقای مطهری منتقدینش را با عنوان بد خطاب کرده و صدها فرض دیگر اما بحث جای دیگری است، بحث بر سر این است که در این استان عده ای به خود این اجازه را می دهند که به راحتی به ماشین نماینده مجلس آن حمله کرده، گستاخانه ماشین حامل ایشان را به سنگ بسته، کلانتری ای که ایشان را بدانجا برده اند محاصره کرده و با افتخار به عمل انقلابی خود ببالند؛ دوستان خواهشا بحث را به حاشیه نبرند، ما می گوییم خط  دروازه کجاست؟ محل بحث ما بر سر نقطه اوت نیست. بهتر است به جای به حاشیه بردن مسائل فکری به حال اپیدمی شدن این منش غلط در جریان حزب الله کنیم و بیخودی شلوغش نکنیم؛ کسانی که این افتضاح را در استان به بار آورده اند باید شناسایی و به جد محاکمه شوند. زمانیکه یک عمل اشتباه  از جانب جریان حزب اللهی صادر می شود  تبعات آن دامن دین و انقلاب را می گیرد، پس حیطه اثرگزاری آن بسیار بیشتر از آن چیزی است که فکرش را می کنیم؛ بالتبع برخورد با خطا از جانب جریان به اصطلاح حزب اللهی باید شدید تر، تندتر و قاطعانه تر باشد؛ نه آنکه چون جریان مذهبی اشتباه کرده با آن ملایم تر و آرامتر رفتار شود؛ انقلاب اسلامی با هیچ کس عقد اخوت نبسته است.

 

2)      چند کلامی خطاب به سردار عزیز، دکتر غیب پرور می نگارم؛ جناب سردار؛ مواضع شما را پیرامون وقایع اخیر مطالعه کردم؛ از اینکه اقدام افراطی این افراد خودسر را محکوم کردید کمال تشکر را دارم؛ اما سوالی برایم پیش آمده است:

سردار به یاد دارید زمانیکه ناحیه بقیة الله سپاه در استان خلاف منویات و سخنان واضح امام خامنه ای(روحی له الفدا) تصمیم به برگزاری جشن تولد برای ایشان داشتند و شهر را مملو از تبلیغات این برنامه کردند، شما چه عکس العملی از خود نشان دادید؟ موضع آن زمان شما واقعا برای این حقیر و همفکرانم خوشایند و مایه خوشحالی بود؛ عملکرد شما انقدر قاطع و به جا بود که سرهنگ گرامی طی اطلاعیه ای که صادر کردند از مردم شریف ایران بابت این خبط عذرخواهی نمودند؛ متن اطلاعیه را به یاد دارید؟

« بسم الله الرحمن الرحیم
در پی انتشار خبر برگزاری جشن سالروز میلاد مقام معظم رهبری در شهر شیراز و اظهار نگرانی جمعی از مردم ولایت مدار، به اطلاع می رساند این مراسم از سوی عده ای جوانان پرشور و دوستدار ولایت و با همکاری خیریه متوسلین به حضرت زهرا علیها سلام و یکی از حوزه های مقاومت زیر مجموعه ناحیه بقیه الله شیراز برنامه ریزی شده بود، که با توجه به عدم اطلاع سپاه استان، به محض اطلاع سردار فرمانده محترم سپاه فجر این مراسم با تذکر و دستور ایشان در تاریخ جمعه 21/4/92 لغو و تبلیغات مربوطه جمع آوری گردید.
در پایان فرماندهی ناحیه بقیه الله شیراز بخاطر رنجش خاطر مردم حزب الله، از ساحت مقام معظم رهبری و مردم شریف و ولایتمدار عذرخواهی می نماید.

فرمانده سپاه ناحیه بقیه الله شیراز
سرهنگ پاسدار حمیدرضا گرامی
22/4/92
»


سوال حقیر از جنابعالی این است که چرا مواضع حضرتعالی در دو اتفاق رخ داده(حمله به آقای مطهری و برگزاری جشن تولد رهبری) که وجه تشابهشان مبرهن است(از این منظر که به صورت مستقیم و صریح مورد اشاره رهبری واقع شده)؛ با یکدیگر متفاوت است؟ ما شاهد آن بودیم که جنابعالی در آن اتفاق کاملا به جا و هوشیارانه ورود کرده و اجازه هتک  آبروی نظام و رهبری را به خاطر اشتباه عده ای معدود ندادید. از شما این انتظار می رود که مانند موضع سابقتان، این بار هم به صورت جدی ورود کرده؛ فرد و یا افراد خاطی و قانون شکن را به مردم معرفی نموده و با عذرخواهی آن افراد(مانند اتفاق مذکور)، موجبات مرهم نهادن بر جراحتی که به بر گرده جریان حزب الله وارد آمد را فراهم نمایید؛ ارادتمند شما هستیم. متشکرم

---------------------------------------------------------------------------------------------

پی نوشت:

1)      صحبت رهبری راجع به برگزاری جشن تولد برای ایشان:

« این کار غلط است، این تولد و امثال آن هیچ جشنی ندارد؛ برگزارکنندگان، مسئول وقت و عمر و اموالی هستند که در این کار صرف و ضایع می‌شود. من از کسی که برای تولد من جشن می‌گیرد به هیچ وجه متشکر نمی‌شوم و او را مسئول زیان‌های این کار هم می‌شناسم»

2)      صحبت رهبری پیرامون توهین و حمله به افراد؛ از جانب جریان حزب اللهی:

"این کارهائى که در قم اتفاق افتاد، بنده با اینجور کارها مخالفم. آن کارهائى که در مرقد امام اتفاق افتاد، بنده با اینجور کارها مخالفم. بارها به مسئولین و کسانى که میتوانند جلوى این چیزها را بگیرند، تذکر داده‌ام. آن کسانى که این کارها را میکنند، اگر واقعاً حزب‌اللّهى و مؤمنند، خب نکنند. مى‌بینید که تشخیص ما این است که این کارها به ضرر کشور است، این کارها به نفع نیست. با احساساتشان راه بیفتند اینجا، آنجا، علیه این شعار بدهند، علیه آن شعار بدهند؛ این شعاردادن‌ها کارى از پیش نمیبرد."

3)      از مواضع انقلابی و صحیح حجت الاسلام انجوی نژاد کمال تشکر و قدردانی را دارم؛ خدا خیرشان دهد.


یادداشت برادرم مهندس سلمان کدیور

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۳ ، ۲۳:۲۲
هادی مسعودی

با توجه به اتفاقات چند روز اخیر لازم می دانم نکاتی را عرض نمایم:

1.متاسفانه پس از تاکیدات و توصیه های بسیار رهبری مبنی بر عدم انفعال و حضور فعالانه و مسئولیت پذیرانه در جامعه، امروز در جامعه مذهبی خویش شاهد این موضوع هستیم که جریان حزب الله با توقف در مسائل صرفا واکنشی، به این گزاره اعتراف می کند که :" جریان امروز حزب اللهی بدلیل نداشتن آرمان و هدف و نقشه مشخص و معین، صرفا بدنبال پاسخگویی و جواب به سمت مخالف با راه ها و روش های چکشی و زننده است."


متاسفانه پس از آن همه رهنمود های رهبری پیرامون نبرد مهم امروز ایران در جبهه اقتصاد و توصیه ها و منویات معظم له پیرامون صادرات و واردات، خام فروشی، مالیات، مسکن، بنگاه داری بانک ها، رسیدگی به مستضعفین و ... امروز شاهد آن هستیم که جریان به اصطلاح مذهبی ما در دغدغه های دهه 70 مانده و صرفا بدنبال عکس العمل و پاسخگویی به قشر مقابل است.


با تاسف تمام اتفاقات چند شب گذشته و مسائلی که برای حضور آقای مطهری در شیراز به وقوع پیوست، مهر تاییدی است بر آنکه گویی جریان مذهبی ما بنایی بر توجه و اهتمام به دغدغه های رهبری نداشته و نه تنها به کلام و سخنان ایشان وقعی نمی گذارد بلکه گاها دقیقا عکس فرمایشات ایشان عمل میکند؛ آنجا که ایشان می فرمایند: " این کارهائى که در قم اتفاق افتاد، بنده با اینجور کارها مخالفم. آن کارهائى که در مرقد امام اتفاق افتاد، بنده با اینجور کارها مخالفم. بارها به مسئولین و کسانى که میتوانند جلوى این چیزها را بگیرند، تذکر داده‌ام. آن کسانى که این کارها را میکنند، اگر واقعاً حزب‌اللّهى و مؤمنند، خب نکنند. مى‌بینید که تشخیص ما این است که این کارها به ضرر کشور است، این کارها به نفع نیست. با احساساتشان راه بیفتند اینجا، آنجا، علیه این شعار بدهند، علیه آن شعار بدهند؛ این شعاردادن‌ها کارى از پیش نمیبرد."


به نظر حقیر اینگونه رفتار و برخوردها که هیچ گونه ارتباطی با دغدغه های مردم – همان ولی نعمتان انقلاب – و رهبری معظم – همان پایه و اساس انقلاب – ندارد جز خواری و شرمساری برای کل جریان حزب الله نتیجه ای نداشته و نخواهد داشت.


2.به طور قطع نگارنده مواضع غلط و ناصواب آقای مطهری پیرامون برخی مسائل از جمله فتنه گران و کسانی که سال 88 آبروی نظام را به ثمن بخس فروختند قبول نداشته و تایید نمی کند؛ اما بحث حقیر اینجاست که شیوه مواجهه با سخنان اشتباه ایشان باید به گونه دیگری باشد و نباید با ایشان به مثابه یک فتنه گر برخورد نمود.


برخورد و عکس العمل باید متناسب با عمل و و فعل فرد خاطی باشد؛ چرا که اگر بیش از اندازه لازم، با حساسیت های زائد و بیجا در قبال یک منتقد رفتار شود، به روند تبدیل منتقد به معاند شدن او کمک کرده و اجازه انتقاد کردن را از جامعه سلب می کند.


3.نکته دیگری که باید بدان اشاره نمایم دامن زدن اینگونه اعمال به دو قطبی کردن فضای جامعه است؛ چه لزومی دارد وقتی نماینده مجلس که دارای حق قانونی است، برای سخنرانی به شیراز می آید، با شعار مرگ بر فتنه گر مورد استقبال واقع شود؟ مگر تمامی مواضع ایشان ناصواب است؟ این چه اصرار کورکورانه و غلطی است که برخی از خواص جامعه عادت کرده اند تا اتفاقی رخ می دهد سریعا جامعه را به دو گروه تقسیم  کنند؛ با حجاب – بی حجاب؛ با بصیرت – بی بصیرت؛ فتنه گر – عمار و ...آیا این عمل در تقابل واضح با سخنان رهبری نیست آنجا که می فرمایند: "جناح بندیهای سیاسی اشکالی ندارد اما نباید جامعه را به دو قطب تبدیل کرد زیرا این کار موجب دل زدگی و خستگی مردم و شکننده شدن محیط جامعه می شود." 5 شهریور 93


4.رخداد اخیر، متاسفانه کلام و اشارات استاد گرانقدر، شهید مطهری که بارها و بارها در جامعه مطرح شده است را زیر سوال برد تا بار دیگر – برای چندمین بار- اثبات کند اصولا مساله ای به نام «تفکر» در تصمیم گیری برخی افراد محلی از اعراب نداشته و استناد به کلام متفکرین انقلاب، فقط لقلقه زبان حضرات می باشد. استاد مطهری می فرمایند: " هر مکتبی که به ایدئولوژی خود ایمان و اعتماد و اعتقاد داشته باشد ، ناچار باید طرفدار آزادی اندیشه و آزادی تفکر باشد و به عکس ، هر مکتبی که ایمان و اعتمادی به خود ندارد ، جلوی آزادی اندیشه و آزادی تفکر را می گیرد. این گونه مکاتب ناچارند مردم را در یک محدوده خاص فکری نگه دارند. من اعلام می کنم که در رژیم جمهوری اسلامی ، هیچ محدودیتی برای افکار وجود ندارد و از به اصطلاح کانالیزه کردن اندیشه ها خبر و اثر نخواهد بود ، همه باید آزاد باشند که حاصل اندیشه ها و تفکرات اصیلشان را عرضه کنند."


نشر صحبت های غلط و خلاف مصالح انقلاب اسلامی، در میان توده مردم قطعا مورد اشکال می باشد اما طرح برخی مسائل آنهم در محیط علمی و آکادمیک دانشگاه، نباید با برخوردهای انتظامی و چکشی روبرو گردد، چرا که اثر عکس می دهد؛ البته از سیستم سلسله مراتبی برخی ارگانها که عادت کرده اند قیم مآبانه با تمام مسائل، از جمله مسائل فرهنگی ، برخورد امنیتی و انتظامی نمایند، انتظار ببیش از این نیست(که نمونه آنرا در تجمع عفاف و حجاب سال پیش شاهد بودیم).


کلام آخر آنکه؛ جریان انقلابی و عدالتخواه، تا حد مشخص و معینی اشتباهات و حماقت عده ای را تحمل خواهد کرد؛ چرا که آبروی جریان حزب الله بازیچه برخی افراد بی فکر، متصلب و منجمد نیست. حقیر با کمال افتخار هزینه تمام اعمال و رفتار و اقوالم را خواهم پرداخت اما به هیچ عنوان تمایلی به پس دادن تقاص اشتباه دیگران را نداشته و امیدوارم که این سنخ اعمال هر چه زودتر برچیده شده و فضای عقلانیت و اخلاق بر جامعه ما، به خصوص جامعه به اصطلاح مذهبی ما حاکم گردد؛ انشاالله

اللهم ما بنا من نعمت فمنک

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۳ ، ۲۰:۰۴
هادی مسعودی

چند وقتی است که بر آسیب شناسی عملکرد جریان حزب الله مبادرت ورزیده(+) (+) و سعی کرده ام با نقد جریان مذهبی قدمی در راه اصلاح در این بستر بردارم؛ البته که خود را بری و دور از نقد های ذکر شده ندانسته و اولین مخاطب این نقدها را خودم میدانم...اما بعد...


در سال های اخیر ما به اصطلاح مذهبیون به گونه ای خود را از مردم جدا ساخته و در دنیای خودساخته خویش در حال گذران زندگی هستیم که شاهد این موضوع می باشیم که روز به روز نگاه و اعتماد مردم به قشر ظاهر الصلاح جامعه بدتر و کمتر شده و میرود به آنجا که دیگر هیچ زبان مشترکی بین جریان حزب الله و مردم تعریف نشده و دو قشر دیگر توان تحمل یکدیگر را هم نداشته باشند.


به عنوان مثال؛ چند وقتی است پیگیر مشکلات متقاضیان مسکن مهر می باشیم؛ کسانیکه با امید به خانه دار شدن به نظام اعتماد کردند و اینگونه جواب گرفتند(شرح حال مردم مسکن مهر مفصل است، جای دیگری ان شاالله به آن خواهم پرداخت). قبل از آنکه با مردم ارتباط بگیریم، این کار را به غایت ساده و سهل فرض می کرده و بر این گمان بودیم که با کوچکترین ارتباطی می توانیم اعتماد مردم را جلب نموده و به کار خود ادامه دهیم. اما واقعیت چیز دیگری بود...


در ابتدای ارتباط، دید مردم به ما بسیار منفی بود؛ قبل از اینکه با آنان رو در رو شویم در یکی از شبکه های اجتماعیشان خواندیم که با هم راجع به ما صحبت می کردند و این نکته را به هم تذکر می دادند که این دانشجویان، شاید نفوذی های سازمان عمران باشند که بخواهند حرکت ما را متوقف و یا منحرف کنند. به اوج فاجعه زمانی پی بردیم که آنان را در تجمع مقابل مجلس دیدیم. یکی از معترضین از بنده پرسید:" شما فاز چند هستید؟" ؛ در جواب گفتم:" ما متقاضی مسکن مهر نیستیم، تعدادی دانشجو هستیم که وظیفه خود می دانیم پیگیر مشکلات و مطالبات مردم باشیم." شاید نتوانم تحیر و تعجب آن فرد در واکنش به پاسخم را شرح دهم؛ بسیار ساده انگارانه بود اگر فکر میکردم که آن مرد صحبتم را باور کرده است.


متاسفانه در این سالها، نوع مواجهه ما با مردم به گونه ای بوده است که نه تنها آنان نگاهشان به ما خنثی نیست، بلکه کاملا منفی به ما نگاه می کنند. یکی از نگرانی های لیدر معترضین این بود که نکند شما می خواهید از این حرکت مردمی سوء استفاده کرده و از ما استفاده ابزاری کنید! توجه می کنید؟ نظر آنان درباره ما حتی ممتنع نیست، نگاهشان کاملا سیاه و منفی است. واقعا دلیل و علت این نگاه چیست؟


به نظر نگارنده پاسخ واضح و مشخص است؛ بیاید خودمان را جای مردم قرار دهیم؛ «در تمام این سال ها هیچگاه افراد به ظاهر مذهبی زمان مشکلات کنار من نبوده اند؛ هیچ زمانی دغدغه من، تبدیل به دغدغه آنان نشده است؛ اغلب اینان را کنار خود حس نکرده ام؛ مقابل خویش دیده ام. بسیاری از اوقات من خوشحالم این به اصطلاح مذهبیون ناراحتند، من ناراحتم و این دوستان خوشحالند؛ زمان مریضی و درد و رنج و گرفتاری اصولا کاری با من ندارند، هر وقت که زمان انتخابات می شود فقط به سراغم می آیند؛ معمولا به گونه ای با من حرف زده اند که انگار من نمیفهمم و او می فهمد، من نمی دانم او می داند، همیشه از بالا به من نگاه کرده است، اما هیچگاه دلیل برتری او بر خودم را متوجه نشده ام. با این اوصاف چرا من باید حس نزدیکی با این مذهبی ها داشته باشم؟ موسی به دین خود، عیسی به دین خود...»


متاسفانه نگاهی غلط بر ما حاکم است و آن اینکه اصرار داریم که هر موضوعی را وارد معادله "تضاد" کنیم؛ اصولا چیزی به نام "تغایر" برای ما تعریف شده نیست؛ نمی خواهیم بپذیریم که اگر دوچیز عینا مانند هم نیستند، متضاد هم نیستند، مغایر هستند، گرایش زیادی به ساخت دوقطبی داریم؛ دو قطبی با حجاب – بی حجاب؛ با بصیرت-بی بصیرت، اصولگرا – اصلاح طلب و ...نمی توانیم بپذیریم که ممکن است بین این دو مفهوم، مفاهیم دیگری هم وجود داشته باشد که شاید صحیح باشد.


حضرت امیر(ع) می فرمایند(نقل به مضمون): "مومن کسی است که بین مردم باشد اما (لزوما) با مردم نباشد". ما در تمام این سال ها هیچگاه بین مردم نبوده ایم. البته همیشه "با مردم بودن" هم موضوع مورد مذمتی نیست. این نباید برای ما تابو شود که همیشه مردم اشتباه فکر و عمل میکنند و ما باید در صدد اصلاح مردم برآییم(مثال نقض این دیگاه متعدد است که بارزترین آن حرکت مردم در 9 دی است). چه لزومی دارد وقتی پاشایی فوت کرده و مردم برای تشییع جنازه آن از خانه های خود بیرون آمده و گریه می کنند، ما شروع به نقد این حرکت کرده و وا اسلاما سر دهیم؟ مگر حرکت مردم، حرکت اشتباهی است؟ چه اشکالی دارد که من عزادار یک فرد هنرمند شوم؟ چرا من حزب اللهی مردم را در این مقاطع همراهی نمیکنم، چرا با ناراحتی آنان ناراحت نیستم؟ متاسفانه ما در این سال ها به "تو ذوق زنی مردم" عادت کرده ایم.


این روزها این جمله را بین مردم معترض زیاد می شنوم که:" ما در اوج فقر و بدبختی به سر میبریم و نظام به لبنان و غزه و سوریه کمک می کند؛ ما اول باید به فقرای خودمان برسیم بعد دیگران". و جالب اینجاست که برخی عماریون این تکلیف را بر دوش خود حس کرده که به این سوال جواب کافی داده و مجالس "پاسخ به شبهات" راه اندازی می کنند.


اما بر عکس این دوستان بصیر، بنده در واکنش به این جمله مردم فقط یک جواب دارم و آن اینکه:"حق دارید که این جملات(هر چند غلط) را بر زبان بیاورید". مردم وقتی می بینند که مذهبیون در تنگناها کاری به آنها ندارند و اوج حس انسان دوستی این ریشوها زمانی گل می کند که برای دفاع از مدافعان حرم در سوریه پول جمع می کنند، چرا این جملات را بر زبان نیاورند؟ وقتی می بینند که جریان حزب الله اصولا کاری جدی و اساسی در راستای ساماندهی به حال فقرا و مستضعفین جامعه ندارد اما دمادم از کمک به فلسطین و لبنان دم می زند، چرا اینگونه سخن نگویند؟


به جد بر این باورم که مسیر حرکت جریان حزب الله از بین مردم میگذرد و معتقدم ارتباط با مردم باعث تعادل شده، کم کم موجب ایجاد زبان مشترک بین مردم و مذهبیون می گردد.


بودن در کف جامعه و ارتباط با مردم، به جریان حزب اله کمک می کند که متوازن و متعادل و واقع بینانه تحلیل کرده و به مسائل نگاه کنند. به نظرم تجدیدنظر در نگاه و ارتباط و تعامل با مردم، امروز موضوعی جدی و مهم باشد.


اللهم ما بنا من نعمت فمنک

 

 

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۳ ، ۰۲:۰۲
هادی مسعودی

پیرامون برخی اتفاقات اخیر چه در سطح کشوری و چه در سطح شیراز، لازم میدانم نکاتی را عرض کنم:


1.یکی از مهم ترین رسالت های جریان دانشجویی به معنای اعم آن برداشتن چوبی است که لای چرخ پیشرفت نظام گیر کرده است؛ یعنی جنبش دانشجویی به کمک  ابزارهای خود از جمله نقد، راه پیشرفت نظام را هموار می کند. از طرفی یکی از مهم ترین رسالت های جریان عدالتخواه(به زعم حقیر) دست گذاشتن روی موضوعات و مسائلی است که دستخوش روزمرگی شده و همگان به صورت عادی و طبیعی از کنار آن رد می شوند. اتفاقا جریان عدالتخواه به دلیل حساسیت های متفاوتی که نشئت گرفته از نقطه نظر متفاوت او به مسائل مختلف است، مسائلی را بزرگ می کند که شاید برای همگان امری طبیعی و عادی باشد. عدالتخواهان  به مسائل آنگونه نظر نمی کنند که همگان(اغلب با عینک سیاسی) به آن توجه می کنند.نقش عدالتخواهان در مواجهه با مسائل و موضوعات روز، همسان نقش همان کودکی است که پادشاه لخت را با سوال ساده اما متفاوتش رسوا نمود.


یک عدالتخواه شاید اخبار متنوع و متفاوت و تحلیل های گوناگون را بخواند، اما تحت تاثیر تحلیل های پمپاژ شده از بالا و مراکز خاص قرار نمیگیرد؛ عدالتخواهان چون از منظر فرهنگ انقلابی مسائل را مورد مداقه قرار می دهند، بالتبع به مسائل به گونه جدیدی نگاه می کنند و نتیجتا مسائلی را بزرگ می کنند که شاید در چشم همگان امری کوچک باشد.


برای مثال؛ چندی پیش یادواره شهدای دانشجو در دانشگاه شیراز برگزار شد؛ میلیون ها خرج این مراسم شد؛ ماه ها افراد بسیاری برای هماهنگی این برنامه وقت گذاشتند؛ در نگاه اول این برنامه برای همگان امری عادی و ساده و یا حتی بدیهی بود. بسیاری از افراد زبان به ستایش گشودند و از برنامه چه تمجیدها که نکردند. در این میان یکی از دوستان ما، پیرامون این برنامه تشکیک کرد، سوالاتی را راجع به نتایج و سودهای این برنامه مطرح نمود؛ مقدار مبلغ هزینه شده در این مراسم را مورد پرسش قرار داد؛ از این سبک برنامه ها انتقاد نمود؛ از چینش سخنرانان آن سوال کرد و ...


همین مقدار سوالات کافی بود که سیل توهین و افترا به این برادر ما از اقصی نقاط شیراز و یا استان وارد شود؛ چرا؟ فقط به خاطر مطرح کردن تعدادی سوال؛ فقط به این دلیل که یک عدالتخواه دائما یک عمل را با فاصله آن از آرمان ها می سنجد؛ شخص عدالتخواه به این موضوع که این برنامه را چه کسانی برگزار کردند بی اعتناست؛ برای او مهم نیست کسانی که متولی این برنامه بودند راست بودند یا چپ؛ برای ما بر خلاف برخی دیگر در این شهر، فرقی نمی کند که از مریدی اشتباهی سر بزند یا از بسیج دانشجویی؛ استانداری کار غلطی را انجام دهد یا شهرداری؛ مهم برآیند عملکرد و بازتاب عینی آن عمل در اجتماع و بین عموم مردم است. یک عدالتخواه با دید بیرونی و با اطلاعاتی که در دسترس دارد حوادث و مسائل را مورد نقد قرار می دهد. دوست ما در این قضیه موضوع را از حالت امری طبیعی و عادی خارج نمود و روی آن دست گذاشت و سوالاتی را پرسید.  امیدوارم که این موضوع که فرد منتقد دلسوزترین فرد نسبت به آن ارگان می باشد که دهان به انتقاد می گشاید، برای مسئولین و برخی دوستان  ما روشن گردد و جا بیفتد. البته ارادت و علاقه ما به دوستان زحمت کشمان در بسیج دانشجویی قابل انکار نیست و این نقدها به معنای نادیده گرفتن زحمات این دوستان در همین مساله و یا موضوعات دیگر نیست؛ امیدواریم دوستان ما در مشفقانه بودن نقدهای ما شک نکنند.


2.نکته دیگری که لازم دیدم پیرامون آن توضیحاتی دهم راجع به دلیل تمرکز ما به مسائل مختلف شهری و انتقادهای تند و تیز دوستان ما به شهرداری و شورای شهر است. بدلیل اینکه برخی دمادم در این شهر راه می روند و دائما می گویند که عدالتخواهان فقط به شورای شهر انتقاد می کنند و با اعضای آن مشکل شخصی دارند و ...؛ توضیحات زیر را عرض نموده و امیدوارم مکفی باشد:


شاید یکی از تفاوت های جریان عدالتخواه با دیگر جریان ها و تشکیلات ها در انتخاب اولویت ها بر اساس دغدغه هاست و نه بر اساس تقویم و یا حرف فلان فرد سیاسی و یا بهمان سایت اصولگرا. به این معنا که ما اگر به اهمیت موضوعی و تاثیر گزاری آن در جامعه و نقش آن موضوع در حل مشکلات نظام و به ارتباط تنگاتنگ آن مسئله با مشکلات مردم جامعه پی ببریم، تمام توان خود را معطوف به آن مسئله نموده و همه تلاش خود را می کنیم که تمامی ابزارهای خود را در راستای حل آن معضل به کار گیریم، حتی اگر لازم باشد تمام عمر دانشجویی خود را صرف آن می کنیم.


موضوع مدیریت شهری هم که سال هاست جریان عدالتخواه شیراز بر روی آن متمرکز شده است مشمول موارد بالا می گردد. وقتی ما میبینیم شورای شهر شیراز به مثابه خرانه داری شهر می باشد، وقتی میبینیم که شورای شهر مرکز ثقل شهر به حساب می آید؛ هر زمان که بخواهد مسئولین دولتی و شهری را به پای میز انتقاد می کشد، وقتی تاثیرگزاری تصمیمات شورای شهر(چه غلط و چه صحیح ) آنرا بر معادلات شهری و زندگی مردم میبینیم؛ وقتی تجمیع قدرت همراه با ثروت شورای شهر را مشاهده می کنیم؛ وقتی نقش شورای شهر و شهرداری در تامین عدالت اجتماعی در جامعه را می بینیم؛ قطعا تمام توان و وقت و هزینه خود را صرف آن می کنیم که این پارلمان شهری به وظایف خود به درستی عمل نموده و با تصمیمات غلط و نابخردانه منافع شهر را به محاق نبرد. مگر می شود قدرت شهرداری و حیطه اثرگذاری آن درپر کردن شکاف فقیرو غنی و یا زیاد نمودن آن را ببینیم و کاری نکنیم؟


در این میان برخی تذکر جالب توجهی را می دهند؛ می گویند بیاید کمی کارهایی که به شهرداری و شواری شهر مربوط نیست هم انجام دهید تا برچسب نخورید؛ مثلا در مسائل کشوری هم ورود کنید؛ به وضعیت سوریه هم رسیدگی کنید؛ به فرمانداری هم گیر بدهید و ...


در جواب این عزیزان باید گفت که: ظاهرا مسئله هنوز جا نیفتاده است؛ اولا اینکه ما اگر توان داشته باشیم حتما به مسائل کشوری و نقد سیاست خارجه دولت و سوریه و ... ورود می کنیم(همانگونه که تا الان به اندازه ای که توانسته ایم ورود کرده ایم)؛ اما مسئله اینجاست که عمر دانشجویی و توان ما محدود است و موضوعات بسیار، لاجرم ما مجبوریم به اولویت بندی کارها، و چه اولویتی از گفتمان سازی و تصمیم سازی در راستای برقراری عدالت شهری مهم تر؟


نکته دیگری که دوستانم را به آن توجه می دهم این است که اصولا در انجام اینگونه اعمال که دانشجویان در مسائل شهری برای خود نقش جدی و فعال قائل باشند و خود را تریبون مستضعفین بین مسئولین بدانند و وظیفه احقاق حقوق محرومین از سرمایه سالاران را بر دوش خود احساس کنند؛ برچسب خودن امری اجتناب ناپذیر است. شما وقتی شعارهای اصیل انقلاب را سر دست بگیرید و از سیاست های لیبرالی و خلاف عدالت اجتماعی برخی مسئولین شهری انتقاد کنید، لاجرم برای از صحنه خارج شدن باید برچسب بخورید؛ اما شمایی که با توجه به آرمان های انقلاب در حال نقد کردنید را نمی توانند با برچسب ضد انقلاب و ضد ولایت از صحنه خارج کنند؛ به همین دلیل رو می آورند به این حرف که شما با مجموعه شهرداری و شورای شهر مشکل شخصی و سیاسی دارید؛ به شما برچسب "عمل بر اساس منافع شخصی و یا حزبی" می زنند.


بر این عقیده ام که این برچسب زدن ها بهانه ای برای منفعل نمودن جریان دانشجویی منتقد حساس به مسائل شهری است. هدف برخی مسئولین فقط منفعل و بی تفاوت نمودن جریان دانشجویی است؛ گاهی این کار را از طریق برچسب زدن انجام می دهند و گاهی هم از طریق آدرس غلط دادن.


به جد معتقدم که جریان عدالتخواه نباید به خاطر انگ نخوردن(فقط انگ نخوردن) از انجام کاری صرف نظر کند و یا کاری را انجام دهد.  ما بر اساس کارهای بر زمین مانده انقلاب، نسبت آن موضوع با مردم کف جامعه، ظرفیت و توان خود و امر رهبری معظم به مسائل مختلف ورود می کنیم و در راه این عمل کردن ها از ملامت هیچ ملامت گری باکی نداریم.


البته که بر این باوریم که هزینه بیش از حد دادن در مسائل هنر نیست؛ ما باید برای رسیدن به اهداف خود(بر اساس ملاک های ذکر شده) با مشورت و تفکر، و با در نظر گرفتن کمترین هزینه مدبرانه عملیات کنیم؛ اما اگر لازم باشد برای دفاع از آرمان های انقلاب و جلوگیری از تحریف آن آغوشمان را برای دادن بیشترین هزینه ها باز می کنیم. پس هزینه دادن به تنهایی اصل نیست.


اللهم ما بنا من نعمت فمنک

 

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۳ ، ۱۵:۲۱
هادی مسعودی

احتمالا بعد از نگاشتن این چند خط عده ای سرزنشم کنند که چرا آنقدر وقت وتوان و اشکت را صرف مسائل جزئی می کنی؟ چرا انقدر روی این مسائل وقت می گذاری؟ چرا انقدر درباره این سنخ مطالب قلم فرسایی می کنی؟ تو دانشجویی، توانت اندک و وقتت محدود است باید به مسائل ریشه ای بپردازی و ....

اما مرا چه باک از این ملامت ها، که عمری است زیر بار سرزنش دوستان و نزدیکان و خانواده ام در حال زیستنم و هر روز بر این راهم استوارتر...


و اما بعد...


همیشه حسی غریب، حس تنفر و تنهایی نسبت به تهران داشتم اما هیچگاه این حس را به روشنی این چند وقتی که در تهران بوده ام درک نکرده ام و در مرتبه اولی دیشب. دیشب حدود ساعت 8 با یکی از دوستانم در حال گذر از چهارراه ولیعصر به سمت محل اسکان بودیم. همینطور که در پیاده رو در حال قدم زدن بودیم ناگهان صحنه عجیبی توجه ما را به خود جلب کرد، صحنه ای دردناک؛ دخترکی حدودا 6 ساله کنار خیابان روی تکه روزنامه ای نشسته بود و در حال کشیدن نقاشی بود. تعدادی دستمال کاغذی جیبی هم در کنارش بود که ظاهرا برای فروش آنجا گذاشته بود. ماجرا از آنجا بهت آورتر شد که هیچ کسی در خیابان هیچ توجهی به این کودک نمیکرد. کودکی زیبا، با لباس صورتی، نشسته بود و در حال کشیدن بود. کنارش نشستیم، سلام کردیم،نامش را پرسیدم گفت:: مریم". به دوستم گفت:" همینجا بشین می خوام نقاشیت را بکشم و بعد بهم قول بده که 500 تومان ازم بخری، خب؟" . حرفی نبود نشستیم، با آن دستان کودکانه اش شروع به کشیدن کرد، در حال کشیدن بود که از او راجع به خانواده اش پرسیدم؛ در حالیکه تمام توجهش را متمرکز در نقاشی اش کرده بود گفت:" بابام فوت کرده، مادرم هم اونطرف خیابون می شینه، اون لیف و کیف پولی می فروشه، تازه می دونستی کیف پولی هاش را هم خودش می دوزه؟" ؛ پرسیدم اهل کجا هستید؟ خانه اتان کجاست؟ گفت:" ما هم افغانی هستیم هم ایرانی، یعنی من هم افغانی بلدم حرف بزنم هم ایرانی؛ می دونی خونمون کجاست؟ اولش ش داره..." گفتم شوش؟ گفت: "نه" بعد از چند پیش بینی که همه اش غلط بود گفت:" ما شهریار می شینیم."


پرسیدم سردت نیست؟ قاطعانه به چشمانم نگاه کرد و گفت نه...ای وای بر من...ای وای بر من...ای وای بر من...دستانش یخ یخ بود، برای اینکه گرم شود دستان کوچکش را به روی کاپشنم می کشید، یکدفعه ای گفت "آخ"...گفتم چی شد؟ گفت:" پاهام خواب رفته، از سرما..."


شما هم اگر چند دقیقه ای روی پیاده رو در هوای سرد زمستانی بنشینید به راحتی خواب رفتن پا از سرما را درک می کنید.


گفت:" همیشه مامانم ساعت 7:30 میاد پیشم اما امروز نمی دونم چرا هنوز نیومده...". برای اینکه بهانه ای داشته باشیم برای خداحافظی با مریم کوچولوی عزیز به او گفتیم:" ما پیش مامانت میریم و بهش می گیم که مریم خانم منتظرتون هست." خداحافظی کردیم؛ خدا می داند به زور...


رفتیم آنطرف خیابان، دیدیم خانمی چادری در حال فروش لیف و کیف پولی هست و کودکی 2 ساله به نام یلدا در آغوش دارد.از احوالاتش پرسیدیم، همان اطلاعات مریم را داد، چقدر ایشان را افتاده و فهیم و سنگین دیدم. به او گفتم:" ما دانشجو هستیم، می توانیم کمکی به شما کنیم؟" لبخند مهربانانه ای زد و گفت:" اونها که دارند کمک نمی کنند، از شما دانشجوها که انتظاری نیست..."


وقتی چشمان کوچک و ناز یلدا را تصور می کنم، خود به خود ...پس از دقایقی که پیششان بودیم یلدا مرا "عمو" خطاب می کرد. در حال صحبت کردن بودیم که خانمی آمد و از مادر یلدا و مریم شروع به سوال پرسیدن کرد:" شوهرت کجاست؟ کجایی هستی؟ چرا اینجا میشینی؟ چندتا یچه داری؟ چند وقته شوهرت فوت کرده و ..." و مادر یلدا و مریم با حوصله به سوالات جواب می داد.آن خانم آدرسی داد و گفت اگر راست بگویی به فلان جا بروی آنها به شما کمک می کنند، مشکلتان را حل می کنند...


اما حکایت تلخ دیشب ما آنجا ختم نشد...در حال بازگشت به خانه بودیم و در فکر، در فکر آینده این کودکان، حق حداقلی آنها، بی توجهی مردم، بی تفاوتی ما، بی عدالتی در جامعه، شعار و ...غرق در افکار خودم بودم که با صدای خانمی که مرا صدا زد رشته افکارم پاره شد:" سلام برادر. ما برای رفتن به منزل کرایه نداریم، میشه به ما کمک کنید؟"...سه نفر بودند، یک خانم حدودا 40 ساله، دختری خدودا 16 ساله و پسری حدودا 10 ساله.


اما اما اما آنزمانی دلم را کینه ای عجین شده با غم فرا گرفت که محل زندگی این سه نفر را متوجه شدم؛ دوباره " شهریار"


مقصد این خانواده هم " شهریار بود"...مادر خانواده جمله ای گفت که باور کنید جا دارد به خاطر این جمله سر به دیوار بکوبیم و آتش بگیریم؛ با بغض گفت:" برادر میشه به ما کمکی کنی که دیگه میدون آزادی بین چندتا گرگ گیر نیفتیم؟"


آه.شهریار.فقر.غربت.هوا سرده.مریم.شب درازه.یلدا.عمو.نقاشی.دستمال جیبی.پام خواب رفته.یتیمی.گشنگی.حقارت.مزاحمت.کرامت.گرگ.حیا.فقر.گرگ.سرما.فقر.تن فروشی.شهریار.ظلم.فقط شعار.فقط روضه.فقط سینه زنی.همین.فقر.به من چه.استضعاف.به من چه.حس تلخ درخواست از همنوع.به من چه.به تو چه.شهریار.ماکیاولی.شهریار.بمیرم برات مریم.بمیرم برات رقیه.شهر.یار.کدوم یار؟ما زنده ایم یا مرده؟ خوابیم یا بیدار؟مسلمونیم یا نا مسلمون؟شیعه ایم ما؟طنز دروغ شعار...وای بر من


این حرف ها را برای دل خودم نوشتم؛ هر نتیجه ای که صلاح می دانید بگیرید. باور کنید می دانم برای کمک به فقرا باید تحقیق کرد، نباید به زودی اعتماد کرد، نباید به راحتی کمک کرد؛ همه این نکات امنیتی را می دانم...


جمله ای منقول از امام خامنه ای خطاب امام جمعه بوشهر(مضمون):"ما اگر نمی توانیم مشکل تمام فقرا و مشکل داران عالم را حل کنیم، اما می توانیم که برای همه آنها غصه بخوریم؟"

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۹۳ ، ۰۸:۳۶
هادی مسعودی

خدایا خوشحالم؛ خدایا شکرت، الحمدلله رب العالمین، امشب یکی از بهترین شب های زندگیم بود...


یادم می آید شب هایی که با برخی دانشجویان و دردمندان به محله های کارتن خواب نشین می رفتیم، از سرما می لرزیدیم و لرزش هم وطنانمان را می دیدیم و از خشم لب می گزیدیم؛ "آخر خدایا این ها هم انسان اند، جان دارند، نفس می کشند، حال گیریم که معتاد باشند، مریض هستند باید بمیرند؟ باید آنان را به دریاچه نمک بریزیم؟"


چه شب ها که دوستانمان- همان انحرافیون و ملعونان و منحوسان از دید برخی ها- به دیدار خیابان خواب ها می رفتند، حرف همیشه امان این بود که اگر برای این بی سرپناهان کاری نمی توانیم بکنیم حداقل پای حرف هایشان که می توانیم بنشینیم، اشک که داریم...به خاطر دارم که ما اکثر شب های بارانی در هم بودیم، ناراحت و نگران؛ " خدایا در این هوای بارانی،یعنی چه بلایی به سر این بی سرپناهان خواهد آمد؟ زنده خواهند ماند؟ با خود زمزمه می کردیم: اگر کسی شب بخوابد و به فکر اهتمام به امور مسلمین نباشد، مسلمان نیست..." چقدر آن روزهای برفی به ما سخت گذشت؛ خواب نداشتیم...


یکی از همین شب های بارانی بود که یکی از دوستانم تماس گرفت و گفت:" فلانی، داره بارون میاد، هوا خیلی سرده، آقایون کارتن خواب اگر بتونن تحمل کنن خانم هاش دیگه نمی تونن، بیا یه کاری کنیم..."؛ من هم بعد از آنکه بغض ناشی از حضور کارتن خواب زن در جامعه اسلامی را قورت دادم گفتم: "بریم پیششون، حداقل تعدای لباس گرم ببریم..." آن شب خودمان را به تعدادی از آنان رساندیم؛ صحنه های دلخراشی را مشاهده کردیم، زنی کارتن خواب، با سن کم، از سرما زیر پلی خود را جای داده بود و فقط می لرزید، و البته از حضور ما می ترسید...آن شب با اشک خلوت کردم...آن شب هم گذشت...


زمانیکه مشکلات کارتن خوابی و عوامل آن و راه های رسیدگی به آنان را در شیراز پیگیری می کردیم، راه سخت و پر پیچ و خمی را مقابل خود می دیدیم؛ حدود 7 ارگان باید پای کار ساماندهی به این معضل اجتماعی می آمدند، عده ای با این عنوان که اینان معتادند به وظیفه خود عمل نمی کردند، عده ای دیگر می گفتند ساماندهی به اینان وظیفه ما نیست، ما فقط به قانون پایبندیم؛ عده ای دیگر می گفتند بودجه نداریم، باید از تهران بودجه بیاید و ... و واقعیت هم این هست که هماهنگی چندین ارگان جهت ساماندهی به وضعیت خیابان خواب ها(ترک اعتیاد و احداث گرمخانه و تامین شغل)، اگر همراه با اراده و عزم راسخی نباشد به جایی نخواهد رسید.


نمی خواهم زیادی بنویسم و سرتان را به درد آورم؛ شاید از همان ابتدا که کار را شروع کردیم فکرش را نمی کردیم بالاخره زحمات دوستان و خون دل خوردن هاشان جواب بدهد، شاید به این فکر نمی کردیم که روزی برسد در شیراز در فصل سرما به سنگ سیاه و دروازه کازرون و...(پاتوق کارتن خواب ها)  بروی و کارتن خوابی نبینی و یا خیلی معدود ببینی...اما...


امروز مفتخرم که به همه کسانی که برای رسیدگی به وضعیت کارتن خوابی در شیراز زحمت کشیدند تبریک بگویم. الحمدلله هم اکنون 7 مرکز خصوصی و 1 مرکز دولتی برای رسیدگی به وضعیت بی سرپناهان راه اندازی شده اند. با خوشحالی باید عرض کنم که چندین نفر از کارتن خواب ها وضعیتشان بهبود یافته و به آغوش خانواده بازگشته اند؛ چندین نفرشان شاغل شده اند...امروز دیگر در محلات معروف شیراز که وقتی از کنار آن می گذشتیم، اجتماع کارتن خواب ها توجه همگان را به خود جلب می کرد، دیگر تک و توک شاهد پدیده خیابان خوابی هستیم؛ البته تا رسیدن به آن وضعیتی که همه اینان وضعشان بهبود پیدا کرده و وارد چرخه تولید برای جامعه شوند راه داریم.


حال می خواهم بدانم؛ چه کسانی بودند که می گفتند دانشجو توان تاثیرگذاری در اجتماع ندارد؟ چه کسانی ادعا داشتند که کار دانشجویی فقط بازی چند روزه ای است که به پایان می رسد، دانشجو فردی است که فقط تحت تاثیر جو تصمیم میگیرد و عمل می کند؟ چه کسانی بودند که فکر می کردند که دانشجو حتما باید پیاده نظام یکی از احزاب شود؟ یا به چپ متمایل شود و یا به راست؟ چه کسانی می گفتند تاریخ مصرف جنبش دانشجویی به پایان رسیده است؟ بیایند پاسخگو باشند. خوشحالیم که توانستیم به این کلام رهبری جامه عمل بپوشانیم که: "دانشجو می تواند گره گشایی کند...". خوشحالیم که توانستیم پرچم عدالت خواهی را در جامعه بر افراشته کنیم، به همگان نشان دهیم که دانشجو اگر بخواهد واقعا می تواند تصمیم سازی کند.


ممکن است چند سال دیگر دوباره این پدیده شوم بازگردد، دوباره عده ای در جامعه کارتن خواب شوند اما این برای ما مهم نیست؛ مهم این است در آن زمان که وظیفه مسلمانیمان ایجاب می کرد با تمام توانمان ورود کردیم، مال و جان و لسانمان را در این راه به کار گرفتیم؛ حداقل در این مورد آن دنیا شرمنده اماممان نمی شویم. مهم این است که اثبات کردیم می توان دانشجو بود و از ابزار دانشجویی برای مرهم گزاردن بر زخم های محرومین و مستضعفین استفاده کرد، می توان دانشجو بود اما بیرون از دانشگاه کارهای بزرگی کرد. مهم این است که خط قرمزی بر این گزاره کشیدیم:" برای تاثیر گذاشتن در جامعه یا باید راستی بود و یا چپی، یا باید اصولگرا باشی و یا اصلاح طلب" اما ما اثبات کردیم که باید " مردمی" بود، باید " عدالتخواه " بود. منظورم هم از عدالتخواه بودن، حضور در یک گروه و دسته خاص نیست، چه آنکه عدالتخواهی هیچگاه محصور در گروه و جناح خاصی نبوده و نیست، هر کسی پر درد تر، هر کسی به گفتمان امام روح الله نزدیک تر باشد، هر کسی که با کف جامعه ارتباط داشته باشد و دغدغه پایین نشینان جامعه اش را داشته باشد یک عدالتخواه است؛ مهم نیست که کجا باشد، مهم این است که چگونه باشد؛ مهم این است که چگونه زندگی می کند، سبک زندگی اش به چه منوالی است...


در آخر هم باید عرض کنم که ما اصولا عادت به آن نداریم که یک موفقیت اجتماعی را به نفع خود و به نام خود مصادره کنیم(چرا که اصلا خودی وجود ندارد). مهم این است که امروز دیگر وقتی شب سرت را بر بالشت می گذاری دغدغه آنرا نداری که الان دختری برای یک شب کمتر در سرما بودن مجبور به تن فروشی شود؛ مهم این است. اما ذکر این نکته لازم است که در این مدت خیلیها بودند که کمک کردند که کار به اینجا رسید؛ تشکل های مختلف دانشجویی(مخصوصا بسیج دانشجویی)، تعدادی از اعضای محترم شورای شهر، برخی از مسئولین، شهرداری و .... همه و همه کمک کردند و زحمت کشیدند که این معضل اجتماعی بحمدلله مقداری مرتفع شد؛ امیدواریم با اراده مسئولین دلسوز و پیگیری دانشجویان، بقیه مراحل هم به خوبی طی شود...ان شاالله


یا بقیة الله؛ خودتان گفتید مومنان با خوشحالی شما خوشحال شوند و با ناراحتی شما ناراحت؛ من امشب شهادت می دهم که از صمیم قلب خوشحالم، چرا که اطمینان دارم شما هم از رفع این معضل اجتماعی خوشحالید...


اللهم ما بنا من نعمت فمنک...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ آذر ۹۳ ، ۰۱:۱۳
هادی مسعودی

نامه زیر، یک روز پس از روز دانشجو و به مناسبت برخورد زننده و نا مناسب نیروهای امنیتی با تعدادی دانشجو نگاشته شد که به دلایلی نامه را با چند روزی تاخیر منتشر کردم.


--------------------------------------------------------------------------------------------------


ریاست محترم جمهور؛ حجت الاسلام و المسلمین دکتر روحانی

 

سلام علیکم؛

 

فارغ از اتفاقات تلخ و ناگواری که در چند روز اخیر شاهد آن بودیم(از ادامه توهین های مختلف به منتقدین گرفته تا بایکوت آنان)؛ لازم می دانم پیرامون برنامه ای که 16 آذر قصد اجرای آنرا داشتیم اما با برخوردهای امنیتی و تنگ نظرانه مواجه شدیم، نکاتی را به عرضتان برسانم:

 

خبر بسیار کوتاه و ساده بود:« جنبش عدالتخواه دانشجویی به مناسبت 16 آذر قصد برگزاری تریبون آزاد مردمی-دانشجویی با طرح این سوال که "بزرگ ترین راه مبارزه با آمریکا چیست؟" دارد؛ محل برگزاری: چهارراه ولیعصر مقابل پارک دانشجو ساعت 15:30»

 

جناب دکتر؛ نمی دانید بابت این تصمیم و خبط بزرگ!، از چه جاها که با ما تماس گرفته نشد؛ و چه تهدیدهایی که دوستان ما با آن روبرو نشدند. بگذارید ابتدا فلسفه این تصمیم خود را خدمتتان عرض نمایم و بعد از آن شرح ما وقع را به اطلاعتان برسانم.

 

بر اساس مشی امام روح الله بر این باورم که دیگر زمان آن رسیده است که فاصله نجومی مردم و جریان حزب الله کاهش یافته، مذهبیون به خود آمده و این گزاره را به یاد خود بیاورند که:«اگر علت ایجاد این انقلاب مردم بودند، عامل بقای آن هم باید مردم باشند». دیگر زمان آن رسیده است که دریابیم، فرصتی برای آزمون و خطا نداریم، در دهه پیشرفت و عدالت باید بتوانیم قدم های جدی و عملی در راستای برقراری عدالت اجتماعی و ریشه کنی فقر و قساد برداریم. بر این عقیده ام که متاسفانه امروز، دانشجو شان خود را به فراموشی سپرده و از رسالت های اصلی خویش غافل مانده است.دانشجو باید تریبون مردم باشد؛ محرومین و مستضعفین باید هنگام مشکلات و سختی ها، دانشجو، همان سابقا موذنان جامعه را کنار خود ببیند تا بتوانند به او اعتماد کنند، تا بتوانند او را به موذنی قبول کنند.

نگارنده بر این باور است که برنامه های دور از درد و دغدغه مردم، که تنها قشر خاصی از جامعه می توانند با آن ارتباط برقرار کنند؛ برنامه هایی که فقط در فضاهای بسته و در محیط  گلخانه ای قابلیت اجرا دارند؛ این نوع و این سنخ برنامه ها اگر نگویم به ضرر انقلاب هستند حداقل می دانم که سودی برای انقلاب ندارند؛ می فهمم که باری را از دوش انقلاب بر نخواهند داشت. اصولا ما دغدغه های تقویمی نداریم؛ از مناسبت ها به نحو احسن برای رسیدگی به درد مردم و مستضعفین جامعه استفاده می کنیم؛ نگاه ما به تقویم بیشتر از جنس ابزار است تا اهداف؛ این بود فلسفه آنکه روز 16 آذر، بیانیه جنبش عدالتخواه دانشجویی در اعتراض به معضل کارتن خوابی صادر شد؛ 16 آذر یا هر مناسبت دیگر، که گوش ها (شاید) شنواتر باشند بهترین فرصت برای طرح موضوعاتی است که به دلایلی در جامعه امروز ما در پس حجاب ها واقع گشته و از نظرها دور مانده اند.

 

بر اساس این دلایل و دلایل دیگری که فرصت نیست در این مجال به عرضتان برسانم، تصمیم گرفتیم که تریبون آزاد، اما این بار دانشجویی و مردمی در یکی از پر ترددترین مکان های تهران برگزار کنیم و این سوال را در پیشگاه عموم مردم به بحث بگذاریم که "بزرگترین راه مبارزه با آمریکا چیست؟"

اما....

قضیه تازه از اینجا شروع شد جناب رئیس جمهور؛

زمانیکه خود را مقابل پارک دانشجو رساندیم با صحنه جالبی مواجه شدیم؛ برادران پر تلاش نیروی انتظامی آماده منتظر ما بودند، گویا بنده های خدا چندین ساعت بود که در آن منطقه در حال پرسه زدن و تامین امنیت! بودند. هنوز ساعت 15:30 نشده بود که حدود 40 مامور دورمان جمع شدند و قاطعانه خواستار آن شدند که به زبان خوش دممان را به روی کولمان بیندازیم و تا می توانیم از این منطقه فاصله بگیریم. ما که مبهوت از برخورد مامورین نیروی انتظامی مانده بودیم دائما این سوال را از هم می پرسیدیم:" چرا تبیین سوالی(که توسط رهبری مطرح شده است) آنهم در روز 16 آذر، توسط اتحادیه ای که 12 سال است در حال فعالیت است، انقدر هزینه بردار شده است؟"

 

سوال دیگری که برای حقیر ایجاد شده آن بود که چرا حساسیت های برخی مسئولین ما انقدر کاریکاتوری است؟ چرا با برگزاری یک برنامه ساده دانشجویی توسط عده ای معلوم الحال اینگونه برخورد میکنند؟ امیدوارم که با فسادهای بزرگ در جامعه، رشوه گیران و رانت خواران و مفسدان اقتصادی و یقه سفیدهای کلاه بردار هم با این قاطعیت برخورد کنند(آیا با این قاطعیت واقعا برخورد می کنند? البته با پاسخ اخیر رهبری به سمینار مبارزه با فساد، پاسخ کمی واضح است.)

 

جناب آقای روحانی؛ ای کاش آنروز در آنجا می بودید و به آنان می گفتید که ما عده ای دانشجو هستیم که به عشق نظام و برای گره گشایی از کار و مشکلات این مردم به اینجا آمده ایم؛ کاش به آنان می گفتید که ما، همان به اصطلاح افسران جوان جنگ نرم، با اراذل و اوباش قدری متفاوتیم. از این جهت می گویم که ای کاش جنابعالی این نکات را  به آنان می گفتید چرا که ما نیک می دانیم که مامورین امنیتی اصولا دستوربگیران مقتدری هستند و بنده های خدا مامورند به وظیفه. بسیار مشتاقم بدانم ریشه این نوع برخورد سخیف و امنیتی، که دون شان دانشجو و همچنین دولت اعتدال(!) است از کجا سرچشمه می گیرد؟ 

 

و در آخر باید به محضرتان عرض کنم که جناب دکتر؛ باور کنید که نظام را با اعمال امنیتی و نظامی و انتظامی و اطلاعاتی و ... نمی توان حفظ کرد. باید به وضع معیشت مردم رسیدگی شود، باید عدالت اجتماعی در جامعه برقرار گردد، باید نیازهای اساسی مردم، اساسی رفع شود باید ...

و گزاره آخر آنکه: با توهین و برچسب و سانسور تا به حال هیچ کس به اهداف خود نرسیده است، باور کنید...هیچ کس!!!

امیدوارم در راه خدمت به نظام جمهوری اسلامی، ثابت قدم و استوار باشید.

 

هادی مسعودی-عضو شورای مرکزی جنبش عدالتخواه دانشجویی

 

----------------------------------------------------------------------------------------

پیشنهاد می کنم مطلب زیبا و پر از درد و دغدغه برادرم و استاد عزیزم، سلمان کدیور را هم مطالعه کنید:

نامه سرگشاده به مسئولین نظام پیرامون همایش مبارزه با فساد



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آذر ۹۳ ، ۱۷:۲۸
هادی مسعودی

هر حرکت یا جنبش اجتماعی پس از گذران چند دهه یا چند دوره ی مهم از حیات خود نیاز به توقفی کوتاه برای تنفس جدید و تعیین اولویت های پیش رو با توجه به مقتضیات زمان حال خود دارد . امروز پس از حدود چند دهه از فعالیت جنبش دانشجویی در ایران، زمان آن رسیده است که بایدها و نبایدهای جریان دانشجویی را مورد واکاوی قرار دهیم . در این نوشتار قصد داریم تا آسیب های جنبش دانشجویی را در سال های اخیر مورد بررسی قرار دهیم.

      درگیر نشدن در کارهای صرفا واکنشی

اکنون، پس از گذشت سه دهه از انقلاب اسلامی، دیگر زمان آزمون و خطا گذشته است و موقع آن رسیده است که آرمان ها و شعارهای انقلاب، به منصه ظهور رسیده، از حالت انتزاعی و کیهانی خارج شده و به مرحله اجرا و عمل برسد. امروز اقتضای زمانی ایجاب می کند که شعارهای انقلاب را به جای نمادینه، نهادینه کنیم و وارد ساز و کارهای اجرایی و عینی جامعه نماییم.

با توجه به موارد مذکور، لزوم حرکت های ایجابی و کنشی از سوی جریان دانشجویی- ناظر به دهه پیشرفت و عدالت- قابل اثبات است. جنبش دانشجویی زمان درگیری در بازی های زرگری و سیاسی و سطحی را گذرانده است و وارد فاز جدیدی شده است. تراز دانشجوی دهه 90 با دانشجوی دهه 70 و 80 بسیار متفاوت است، رسالت ها متناظر به زمان و سنگرهای فتح شده و راه های پیموده شده تغییر کرده است و اگر دانشجوی امروزی درگیر صرفا مسائل واکنشی شده و از حرکت های ایجابی و متناسب با نیازهای زمان غافل شود و پا به پای انقلاب، حرکت نکند، محکوم به رکود و جمود گردیده و فلسفه وجودی خویش را از دست خواهد داد. باید مراقب باشیم که برخی احزاب سیاسی، برای ما اولویت سازی نکرده و فضای ذهنیمان را تحت تاثیر-و یا در مواردی تسخیر- قرار ندهند.

فهم نیازهای امروز انقلاب و عملیات در راستای آن

به نظر میرسد جنبش دانشجویی کنونی، دچار نوعی "خود کم بینی" مفرط گردیده و در معادلات امروزی اجتماع و تغییر و تحولات صورت گرفته، برای خود نقشی قائل نیست و یا اگر نقشی قائل باشد، به حداقل ها اکتفا کرده است؛ به عبارت بهتر جنبش دانشجویی امروز به آب نبات چوبی راضی گشته و از رسالت های اصلی خویش، چشم پوشانده است.

اما وقتی نقش جنبش دانشجویی در سال های اخیر را مورد بررسی قرار داده و همچنین به انتظارات امام خامنه ای(ارواحنا له الفدا) از جریان دانشجویی نظر بیفکنیم به نتایج دیگری می رسیم. عملکرد دانشجویان انقدر می تواند جدی باشد که پس از فتح لانه جاسوسی، با تایید شدید امام(ره) مواجه شده و " انقلاب دوم" نام گیرد. یکی از راه های تشخیص اهمیت وظیفه و نقش آفرینی جنبش دانشجویی در معادلات کشوری، انتظارات مهم و ثقیل رهبری، از این قشر است؛ انتظارات رهبر معظم انقلاب از دانشجویان، بسیار زیاد و طویل بوده و در این وجیزه نمی گنجد اما شاید مهم ترین شاهد بر این مدعا(یعنی اهمیت نقش دانشجویان از جانب رهبری)، اتصاف "افسر جوان جنگ نرم" بودن دانشجویان در نبرد امروزی انقلاب اسلامی با دشمنان توسط معظم له است.

با این اوصاف، شناخت وظایف جریان دانشجویی و نیازهای امروز انقلاب بسیار ضروری و مبرهن است. به نظر نگارنده، با توجه به اینکه دیگر زمان "خاله زنک بازی های سیاسی" گذشته است و تمرکز امروز دشمن-چه بیرونی و چه درونی- بر امر اقتصاد است، جنبش دانشجویی باید بتواند متناسب با نیازهای امروز مردم و مستضعفین جامعه، گفتمان اصیل انقلاب را بازتولید کرده و با توجه به آن وارد عمل شود. مسئله اقتصاد مقاومتی که در ذیل آن موارد بسیاری مانند، زمین خواری، چنبره بانک ها بر مال و جان مردم، مسکن مهر(که 2 میلیون از مردم ایران چشم انتظار اتمام مسکن مهر می باشند)، نظام سلامت، موضوع کشاورزی و معضل کم آبی، مسئله مهم کار تولیدی و صنعتی در کلانشهرها و معضل تجاری سازی، عقب گرد از مهم ترین آرمان های انقلاب در سیاست خارجه دولت فعلی، مهاجرت دویست هزار نفری مردم سیستان و بلوچستان از آن منطقه به دلایل مختلف(مانند نگاه امنیتی بیش از حد به آن منطقه، ضعف مدیریت مدیران بومی و ...)، مساله مهم و تاسف بار راه درآمد شهرداریها(تراکم فروشی و تغییر کاربری آنان)، یکی به نعل یکی به میخ زدن دولت در مبارزه با مفاسد اقتصادی(بدلیل عدم شفاف سازی اطلاعات در حوزه های مختلف اعم از بانک و مسکن و ...) و ... که محل رسوخ دشمن در چند سال اخیر بوده است، باید توسط جریان دانشجویی مورد توجه و مطالبه جدی قرار گیرد.

علم وعمل، همزمان با هم

یکی از آسیب هایی که گریبانگیر جریان دانشجویی در سال های اخیر بوده است، کنار نیامدن با دوگانگی علم وعمل می باشد، گاها به بهانه کسب علم و معرفت در غرفه ها واتاق های خویش، به دور از لمس مشکلات محرومین و مستضعفین جامعه، از عمل جا مانده ایم و بعضی اوقات هم به نام عمل به موقع، از مشورت و کسب تجربه غفلت کرده ایم. به نظر نویسنده، شان دانشجو عمل به هنگام به همراه کسب علم و معرفت است. تفکر و علمی که منتج به عمب بیرونی نشود نوعی انحراف است؛ تفکری که در جای خود ساکن بماند و در رفتار ظهور ننماید می گندد. حضرت امیر(ع) میفرمایند: "فروترین مرتبه دانش آن است که بر سر زبان مانده باشد و برترین مرتبه دانش آن است که در رفتار انسان نمود یافته باشد." حالت جریان دانشجویی، باید "تجافی" گونه باشد، ایستاده فکر کند و فاصله بین تفکر و عملیات آن، زیاد نباشد؛ " قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُم بِوَاحِدَةٍ أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَفُرَادَى ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا..."

 ارتباط نزدیک با مردم و کف جامعه

یکی از مهم ترین شئون جنبش دانشجویی که متاسفانه سال هاست از آن غافل شده است، ارتباط نزدیک و رو در رو با مردم جامعه است. تریبون پابرهنگان در جامعه شدن و بلندگوی محرومین بین مسئولین گردیدن یکی از مهم ترین و مغفول ترین رسالت های جریان دانشجویی در چند سال اخیر است. حقیر بر این باورم که اگر دغدغه های جریان دانشجویی محصور در چارچوب دانشگاه بماند محکوم به فنا بوده و اثر قابل توجهی نخواهد داشت؛دغدغه انقلابی اگر با درد مردم آمیخته نگردد مانا نخواهد بود.

کار جبهه ای و دوری از اعمال واگرا و گسسته

یکی از نکات بسیار مهم که برای ادامه راه جریان دانشجویی امروز، ضروری به نظر میرسد، جریان سازی است. همچنین یکی از وظایفی که رهبری انقلاب برای دانشجویان ترسیم نمودند مسئله تصمیم سازی برای مسئولین است. یعنی دانشجویان فضایی را برای مردم و مسئولین در جامعه ایجاد کنند که مسئولین را مجبور به اتخاذ تصمیماتی گردانند. به نظر نگارنده لازمه تصمیم سازی برای مسئولین و گفتمان سازی برای جامعه، جریان سازی است. جریان سازی یعنی دانشجویان داعیه ای را به انحاء و شیوه های مختلف، از راه های گوناگون در جامعه مطرح کنند که فضای جامعه تحت الشعاع این موضوع قرار گیرد(البته یکی از ویژگی های شکل گیری جریان در جامعه، مداوم بودن و مقطعی نبودن آن است). دانشجویان ابتدائا مطالبه ای را سر دست قرار داده، در جامعه مطرح نمایند و با منطق قوی، جریان رسانه ای و مردمی را تحت تاثیر قرار داده ، وارد کار نمایند و از این طریق "هوای تنفس جامعه" را مدتی عوض کنند. به نظر میرسد که امروز جنبش دانشجویی به بلوغ جریان سازی در برخی مسائل رسیده است. با این اوصاف برای برداشتن بار از دوش انقلاب اسلامی به عنوان افسران جنگ نرم و جریان سازی، ورود به کار جبهه ای برای جریان های دانشجویی اهمیت میابد.

کار جبهه ای یعنی تشکل های دانشجویی که دارای دغدغه و اهداف کلان مشترک می باشند، همگی پشت یک خاکریز، با تعریف "عملیات مشترک"، کارهای بر زمین مانده انقلاب را بین خود تقسیم کنند و متناسب با ظرفیت و خاستگاه شکل گیری تشکل و همچنین نیازهای انقلاب، برای خود اولویت بنده کرده و با تعامل و کار مشترک پازل انقلاب اسلامی را تکمیل نمایند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آذر ۹۳ ، ۱۷:۱۷
هادی مسعودی

  قسمت  دوم:

  عمل به شعارها به صورت گزینشی و با مبنای نومن بعض و نکفر ببعض

 

  از دیگر آسیب هایی که جریان حزب الله به آن دچار است، این است که به صورت موسع شعار می دهیم و به صورت کاملا مضیق عمل می کنیم. یعنی شعارهایمان شعاعی گسترده دارند اما در مقام عمل، حرف هایمان در حد مسائل سطحی و ظاهری دین می مانند و در چارچوب فردیات ما حبس می شوند.شعار اسلامی شدن در تمام وجوه و برقراری شعائر دین را در تمام حالات میدهیم، اما این شعارها برای مردم جز در یک مسجد، با برقراری زیارت عاشورا و یا دعای کمیل، یا یک مراسم روضه متجلی نمی شود؛ اما وقتی وارد ساختارسازی در جامعه می شویم، زمانیکه معضل امروز بانک ها را از نظر می گذرانیم، خود به خود به یک دوگانگی و تناقض می رسیم.در مقام شعار، اسلام باید تنها معیار تشخیص صحت و یا عدم صحت مسائل باشد، اما زمان عمل، در بانکداری و شیوه مدیریت و سبک زندگی مسئولین و نحوه تعامل با مردم و ... اثری از اسلام و فرهنگ انقلابی دیده نمی شود، کانه اسلام فقط در مسجد و توسط یک عمامه به سر یافت و دیده می شود و بس.آیا این موضوع، تایید عملی این جمله نیست که: «دین از سیاست جداست.»؟ سکولاریزم یعنی جدایی دین از تمام صحنه های اجتماعی زندگی(اعم از مسائل فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و ...). متاسفانه ما در جمهوری اسلامی، نه با زبان که با عمل خود و با مدیریت ناکارآمد خویش، مروج این تفکر سکولاریستی می شویم، تفکری که اصولا انقلاب اسلامی ایران در تقابل با آن شکل گرفت.

 

  عدم درک صحیح و عینی از برخی شعارهای مهم و محوری

 

متاسفانه نگاه ما به بسیاری از شعارها و کلام های مورد اشاره رهبری، تقلیل وارانه و کاریکاتوریست.دائما دم از کار فرهنگی می زنیم، این جمله آقا را که :"بنده حاضرم برای فرهنگ جانم را فدا کنم" بارها و بارها تکرار می کنیم، اما باز هم به سبک مذکور، کار فرهنگی را به مسائل ظاهری و پوسته دین تنزل داده و با توجه به اینکه معمولا، پرداختن به این سنخ اعمال، مخدرهای خوبی برای توجیه و ارضای حس تکلیف مداری ماست، اصولا به سمت تفهیم و تفکر پیرامون فرهنگ و کار واقعا فرهنگی حرکت هم نمی کنیم.از نظر نگارنده، کار فرهنگی ای که جدای از زندگی توده مردم باشد و با بدنه اجتماع رابطه ای عینی برقرار نکند، کار "ضد فرهنگی" است؛ و نه کار فرهنگی؛ 

 

1.اگر فرهنگ به منزله هوایی است که باید تنفس شود(طبق تعریف رهبری)؛

 

2.و اگر به این موضوع باور داشته باشیم که پرداختن به نیازهای امروز و اولویت دار انقلاب و حل مشکلات آن، اعمالی فرهنگی به حساب می آیند؛

 

3.و با توجه به نوع نامگذاری چند سال اخیر توسط امام خامنه ای و تاکیدات معظم له به امر اقتصاد و هجوم بیش از پیش دشمن از طریق اقتصاد به جمهوری اسلامی؛

 

با این سه مقدمه، پس رسیدن به این نتیجه که امروز بهترین نوع کار فرهنگی تلاش در جهت بهبود وضعیت اقتصاد کشور و پیشرفت هر روزه در جهت عدالت می باشد، سخت و پیچیده نیست.

 

با این اوصاف، مثلا تاسیس یه کارخانه تولیدی-صنعتی (با توجه به مسئله بیکاری در جامعه امروز ما)، می تواند عمیق ترین نوع کار فرهنگی باشد.یا مطالبه از مسئولین برای پیگیری معضل دلالی و سوداگری در بازار و تلاش در راه احقاق حقوق کشاورزان و یا پیگیری مشکلات مناطق محروم شهرمان و کوشش در جهت کاهش اختلاف طبقه فقیر و غنی و ... کارهایی به مراتب فرهنگی تری به حساب می آیند به نسبت برگزاری یک مراسم عزاداری و دادن شام و نذری و توصیه زبانی مردم به رعایت تقوا(البته که این هم در جای خود بسیار لازم است، بحث حقیر معطوف به درجه بندی و اهمیت انواع کار فرهنگی است.)

   

ارزش گذاری متناسب با ظاهر افراد؛ مبنای قضاوت ما

نوعی نگاه معطوف بر ظاهر و نوع پوشش افراد، امروز بر دیدگاه ها و قضاوت های ما سیطره دارد.خودمان در سبک زندگی و نوع خرج کردن ها و ازدواج کردن هایمان، اصولا معیارهای دینی و مکتبی را دخیل نمی کنیم، اما از بیرون بودن چند نخ موی یک دختر، به فاسد و فاسق بودن او حکم می کنیم.امام به ما آموخت معیار، عملکرد افراد است و نه ظاهر و پست و مقام آنان.وقتی امام روح الله جنگ جدید را، جنگ فقر و غنا، استضعاف و استکبار ترسیم می کنند، در واقع خط بطلانی بر دیگر تقسیم بندی ها و جناح بندی ها مانند: "با حجاب- بد حجاب" ، "شیعه-سنی" و ... می کشند.

 

بر اساس مشی امام خمینی(ره) بر این عقیده ام که شخصی که در برخی معیارهای فردی مانند حجاب، نماز و ... لنگ می زند اما دغدغه جامعه و هم نوعان خویش را دارد، بیشتر لائق احترام است تا شخص متنسکی که به معیارهای فردی بسیار مقید بوده اما، مسائل و مشکلات جامعه برای او محلی از اعراب ندارد.نگارنده شخص اول را مذهبی و حزب اللهی میداند و نه شخص دوم را.پس هر کسی که به گفتمان امام اعتقاد داشته باشد، در راه بهبود وضع جامعه خویش تلاش کند و شب های قدر قرآن بر سر گیرد، حزب اللهی(به معنای واقعی کلمه) نام دارد.

هادی مسعودی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۳ ، ۲۳:۲۱
هادی مسعودی

گاهی اوقات شاید لازم باشد به گرد هم آییم و در یک خلوت جمعی، به حال خویش نظر کنیم و محاسبه ای جمعی نماییم و به راه های چاره بیندیشیم.تا زمانیکه نتوانیم گرایش های حاکم بر رفتارهایمان را که عموما بیشتر از آنکه از مکتبمان نشئت گیرد، از زبانمان ساطع می شود را نقد کنیم، هیچگاه از وضع موجود کنده نشده و به سوی شرایط مطلوب گذار نخواهیم کرد.آسیب های حاکم بر اعمال ما(به اصطلاح مذهبیون)، بسیار گسترده و عمیق است و مع الاسف ما نه تنها نسبت به گستردگی آسیب ها بی توجهیم بلکه در قبال عمق اثرگذاری این اشکالات، در تغافل به سر می بریم.پیش از پرداختن به به برخی از ضعف های اپیدمی شده در جریان حزب الله باید به این نکته اشاره کنم که خویش را از اتصاف به این نقاط ضعف، بری نمی دانم و اولین مخاطب این نوشتار را، «خودم» می دانم؛ مهم ترین آسیب های حاکم بر عملکرد مذهبیون را شاید بتوان موارد زیر عنوان نمود:

 

1.نگاه غلط و ناقص به مفهوم انقلاب اسلامی و مبانی و اهداف آن:

الف) نگاه اشتباه به مفهوم انقلاب اسلامی: 

 

ما به اصطلاح مذهبیون، اگر خویش را حافظ انقلاب اسلامی میدانیم، لا جرم به شناخت آن محتاجیم.چگونه می شود از چیزی حراست کرد بدون شناخت درست و اصولی اهداف و عقبه آن چیز؟ اجمالا اینکه، انقلاب اسلامی، مفهومی مقطعی نیست، انقلاب اسلامی ایران، عقبه ای تاریخی از زمان هبوط آدم و حوا بر زمین تا انقلاب های سلیمان و موسی و ابراهیم و تا انقلاب اسلامی رسول الله(ص) دارد.خون 124000 پیغمبر و 13 معصوم به پای این انقلاب ریخته شده است.به گفته امام روح الله ما به هدفی دست یافتیم که متاسفانه اکثر انبیا و اولیا از رسیدن به آن هدف(تشکیل حکومت) ناکام ماندند.هنگامیکه اینگونه به انقلاب اسلامی نگاه شود، دست کم دو اتفاق مهم می افتد: 1)متوجه سنگینی و عظمت مسئولیت این انقلاب بر دوش خویش می شویم. 2)با فهم اهمیت انقلاب اسلامی در برابر اشتباهات، سهل انگار و بی تفاوت نخواهیم شد و دیگر اهداف و عقبه عظیم انقلاب را، فدای آقازاده بازی ها و بی عرضگی ها و خودباختگی ها و ظاهرسازی ها نخواهیم کرد.

 

ب) تلقی اشتباه از مسئله برقراری شعائر دین(به خصوص عزاداریها):

 

در این رابطه حرف بسیار است؛ اشاره ای کنم و بگذرم.متاسفانه دیده شده که ما،گاها محتوا و سیرت را فدای ظاهر و صورت کرده و رفع تکلیف وار، با انجام صرفا شعائر دین، خود را از خود راضی می کنیم. مشکل دیگری که به آن دچاریم این است که، گاها دچار نقض غرض شده و پس از مدتی، با اصرار بیش از حد و غیر منطقی به اسباب و وسایل، از تحقق اهداف صرف نظر کرده و خودمان، خودمان را فراموش می کنیم.اگر به فلسفه اصلی و نهایی عزاداری رجوع کنیم، متوجه می شویم که دلیل تعبیه عزاداری در متن احکام اسلام، دقیقا همان اهداف اسلام است. اگر عزاداریها منتج به اهداف اقامه دین و شریعت نگردند، از مسیر اصلی خویش خارج شده اند. آیا واقعا امروز، روند حاکم بر عزاداریهای ما، در جهت تحقق اهداف انقلاب است؟آیا امروز مجالس عزای ما، نقش آفرینی به خصوصی در راه برچیدن ظلم و نفاق و تحجر در جامعه دارد؟آیا به نظر نمی رسد فاصله ای – شاید نجومی- بین مجالس ما ودرد توده مردم وجود دارد؟

 

ج)نگاه غلط به مفهوم عدالت و عینیت ان در زندگی(به عنوان بالا ترین هدف انقلاب اسلامی):

 

ما در این موضوع، به دو اشکال دچاریم: 1)فهم شفافی از مفهوم عدالت نداریم. 2)عدالت را آنقدر آسمانی و کیهانی معرفی می کنیم که در ربط اینمفهوم حیاتی با زندگی عینی مان می مانیم. بین عدالت و معنویت اختلافی نیست، اعمال عادلانه ما، تماما معنوی است و معنویت ما، متضمن عدالت در جامعه ماست.باید و لزوما پس از تعریف فلسفی از عدالت، به تعریف حقوقی و زمینی از این مفهوم روی بیاوریم؛ باید برای پیاده کردن عدالت اجتماعی در جامعه، ساختارسازی و نهادسازی کنیم و وارد عمل شویم.به قول استاد رحیم پور ازغدی، عدالت باید تعدادی از ما را بگزد و برای عده ای از ما، برگ جریمه ای صادر کند.نباید عدالت را فقط تعریف کرد و پیرامون آن حرافی نمود و آنرا در ظاقچه گذاشت.

  

نکته آخر در این حوزه آنکه، باید مراقب این آسیب باشیم، که عده ای با قلب مفهوم "عدالت"، این موضوع را صرفا به مسائل فردی تقلیل داده و صرفا آن را در برابر "فسق" قرار میدهند.در صورتیکه انقلاب اسلامی به وقوع پیوست، که عدالت تبدیل به صفت جمعی نظام های اجتماعی و ساختارهای موجود در جامعه گردد، نه اینکه به عدالت به چشم صفتی فردی نگاه شود؛ برقراری عدالت در برابر مسئله " ظلم" مهم ترین هدف انقلاب اسلامی به شهادت رهبران آن است(البته که عدالت فردی خود مقدمه ای بر عدالت اجتماعی است).

ادامه دارد...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۳ ، ۲۳:۱۸
هادی مسعودی